کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مفاخره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مفاخره
/mofāxere/
معنی
۱. به همدیگر فخر کردن.
۲. به خود نازیدن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مفاخره
لغتنامه دهخدا
مفاخره . [ م ُ خ َ / خ ِ رَ / رِ ] (از ع ، اِمص ) نازش . مفاخرت . مفاخرة. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : خدش به شمس باختری بر فسوس کردقدش به سرو غاتفری بر مفاخره . سوزنی (از یادداشت ایضاً).و رجوع به مفاخرت و مفاخرة شود.
-
مفاخره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مفاخَرَة] ‹مفاخرت› mofāxere ۱. به همدیگر فخر کردن.۲. به خود نازیدن.
-
واژههای مشابه
-
مفاخرة
لغتنامه دهخدا
مفاخرة. [ م ُ خ َ رَ ] (ع مص ) به فخر نورد کردن . (المصادر زوزنی ). با کسی در فخر نبرد کردن . (تاج المصادر بیهقی ). نبرد کردن و برابری نمودن در فخر. فِخار. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). معارضه کردن در فخر با کسی و بر وی چیره شدن و کریم تر از او ب...
-
جستوجو در متن
-
مفاخرت
واژگان مترادف و متضاد
نازیدن، بالیدن، افتخار کردن، مفاخره، فخر فروختن
-
مکاساة
لغتنامه دهخدا
مکاساة. [ م ُ] (ع مص ) با هم بزرگ منشی نمودن و با هم مفاخره کردن . (منتهی الارب ). با هم بزرگ منشی و فخر نمودن . (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). مفاخرة. (از اقرب الموارد).
-
مفاخرت
فرهنگ فارسی معین
(مُ خِ رَ) [ ع . مفاخرة ] (مص ل .) فخر کردن ، به خود نازیدن
-
فیاش
لغتنامه دهخدا
فیاش . (ع مص ) بر همدیگر فخرنمودن . (منتهی الارب ). مفاخرة. (از اقرب الموارد).
-
فخار
لغتنامه دهخدا
فخار. [ ف ِ ] (ع مص ) نبرد کردن و برابری نمودن در فخر. (منتهی الارب ). مصدر دوم باب مفاعله است ، چون قیاس و مقایسه . رجوع به مفاخره شود.
-
زخار
لغتنامه دهخدا
زخار. [ زِ ] (ع مص ) مزاخرة. مفاخره . رجوع به مزاخره و زخر شود. || (ص )ذخیره کننده . (دهار). رجوع به دزی ج 1 ص 580 شود.
-
مجافخة
لغتنامه دهخدا
مجافخة. [ م ُ ف َ خ َ ] (ع مص ) نبرد کردن با کسی در فخر. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). با یکدیگر فخر کردن . مفاخره . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد).
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن احمدکاتب اندلسی مکنی به ابوحفص . او راست : مفاخرة السیف و القلم . وی در سنه ٔ 440 هَ . ق . حیات داشته است .
-
نواء
لغتنامه دهخدا
نواء. [ ن ِ ] (ع ص ،اِ) ج ِ ناو. رجوع به ناو (ع ص ) و ناویة شود. || (مص ) دشمنی کردن با هم . (از صراح اللغة) (از اقرب الموارد). || مفاخره و معارضه کردن با یکدیگر. (از اقرب الموارد). رجوع به مناواة شود.
-
هل من مبارز
لغتنامه دهخدا
هل من مبارز. [ هََ م ِ م ُ رِ ] (ع جمله ٔ اسمیه ٔ استفهامی ) آیا هماوردی هست ؟ معمولاً این جمله را در مفاخره و خودنمایی در هر کار استعمال کنند : به میدان نشاط اندر خرامدنبشته بر قدح : هل من مبارز.بدایعی بلخی .