کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مغیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مغیر
/moqayyar/
معنی
از حالی به حالی برگشته؛ دگرگونشده.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مغیر
فرهنگ فارسی معین
(مُ غَ یَّ) [ ع . ] (اِمف .) تغییر داده شده ، دیگرگون گشته ، از حالی به حالی شده .
-
مغیر
فرهنگ فارسی معین
(مُ غَ یِّ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - تغییر دهنده ، دیگرگون شونده ، قابل تغییر. 2 - بی ثبات ، بی دوام .
-
مغیر
فرهنگ فارسی معین
(مُ) [ ع . ] (اِفا.) غارت کننده ، غارتگر.
-
مغیر
لغتنامه دهخدا
مغیر. [ م َ ] (ع ص ) شیر که در آن سرخی خون باشد. (منتهی الارب ). شیر به خون آمیخته . (ناظم الاطباء). شیر سرخ به خون آمیخته . (از اقرب الموارد). || آب داده . (آنندراج ). با باران آب داده . (ناظم الاطباء).
-
مغیر
لغتنامه دهخدا
مغیر. [ م ُ ] (ع ص ) جیش مغیر؛ لشکر غارت کننده . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). غارت کننده . (غیاث ) : که حرم با هرچه دارم گو بگیرتا نگیرد حاصل من هر مغیر. مولوی (مثنوی چ رمضانی ص 402).این جوان زین جرم ضال است و مغیرکو مرا بگرفت تو او رامگیر. مولو...
-
مغیر
لغتنامه دهخدا
مغیر. [ م ُ غ َی ْ ی َ ] (ع ص ) از حالی به حالی برگردانیده شده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). دیگرگون و از حالی به حالی برگشته . (ناظم الاطباء) : اگرچه موارد راحات به جراحات ضمیر مکدر بود و چهره ٔ مورد آمال به خدشات احوال احداث مغیر. (نفثة المصدور چ...
-
مغیر
لغتنامه دهخدا
مغیر. [ م ُ غ َی ْ ی ِ ] (ع ص ) تغییردهنده . دیگرگون کننده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)(از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد): ذلک بِأن َّ اﷲ لم یک مغیراً نعمة أنعمها علی قوم حتی یغیروا ما بِأنفسهم و أن اﷲ سمیع علیم . (قرآن 53/8). || ناپایدار و بی ...
-
مغیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] moqayyar از حالی به حالی برگشته؛ دگرگونشده.
-
مغیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] moqayyer بیثبات و ناپایدار؛ قابل تغییر؛ دگرگونشونده.
-
مغیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] moqir غارتگر.
-
واژههای همآوا
-
مقیر
فرهنگ فارسی معین
(مُ قَ یَّ) (اِمف . ص .) قیراندود.
-
مقیر
لغتنامه دهخدا
مقیر. [ م ُ ق َی ْ ی َ ] (ع ص ) قیراندود. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) : رهی صعب و شبی تاریک و تیره هوا چون قیر وزو هامون مقیر. منوچهری .از لشکر زنگیش رخ روز مقیروز لشکر رومیش شب تیره مقمر. ناصرخسرو.به لؤلؤ از او فرق گردون مزی...
-
جستوجو در متن
-
حارث
لغتنامه دهخدا
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن هاشم بن مغیر مخزومی . رجوع به حارث بن هشام شود.