کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مغیث پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مغیث
/moqis/
معنی
فریادرس.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
فریادرس، یاریکننده، یاریگر
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مغیث
واژگان مترادف و متضاد
فریادرس، یاریکننده، یاریگر
-
مغیث
فرهنگ نامها
(تلفظ: moqis) (عربی) (در قدیم) فریادرس ، یاری کننده ؛ از نامهای خداوند .
-
مغیث
فرهنگ فارسی معین
(مُ) [ ع . ] (اِفا.) به فریاد رسنده ، یاری - کننده .
-
مغیث
لغتنامه دهخدا
مغیث . [ م َ ] (ع ص ) گیاه بر زمین افتاده از شدت باران . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || مرد شریر. (از اقرب الموارد).
-
مغیث
لغتنامه دهخدا
مغیث . [ م ُ ] (اِخ ) اسم وادیی است که قوم عاد در آن به هلاکت رسید. (از معجم البلدان ).
-
مغیث
لغتنامه دهخدا
مغیث . [ م ُ ] (اِخ ) نامی ازنامهای خدای تعالی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
مغیث
لغتنامه دهخدا
مغیث . [ م ُ ] (ع ص ) فریادرسنده . (مهذب الاسماء). فریادرس . (غیاث ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). صارِخ . صَریخ . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : شارب خمر است و سالوس و خبیث مر مریدان را کجا باشد مغیث . مولوی (مثنوی چ خاور ص 129).|| (اِ) نام معجونی که آن...
-
مغیث
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] moqis فریادرس.
-
واژههای مشابه
-
مغیث الدین
لغتنامه دهخدا
مغیث الدین . [ م ُ ثُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به اختیارالدین مغیث الدین یوزبک شود.
-
مغیث الدین
لغتنامه دهخدا
مغیث الدین . [ م ُ ثُدْ دی ] (اِخ ) لقب طغرل شانزدهمین از حکام بنگاله (677-681 هَ . ق .). (ترجمه ٔ طبقات سلاطین اسلام ص 275).
-
مغیث الدین
لغتنامه دهخدا
مغیث الدین . [ م ُ ثُدْ دی ] (اِخ ) لقب محمد اول ، از سلاطین سلاجقه ٔ کرمان است (536-551 هَ . ق .). (از ترجمه ٔ طبقات سلاطین اسلام ص 136). و رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 537 شود.
-
مغیث الدین
لغتنامه دهخدا
مغیث الدین . [ م ُ ثُدْ دی ] (اِخ ) لقب محمودبن محمد، اولین از سلاجقه ٔ عراق و کردستان (511-525 هَ . ق .). (از ترجمه ٔ طبقات سلاطین اسلام ص 136).
-
ام مغیث
لغتنامه دهخدا
ام مغیث . [ اُم ْ م ِ م ُ ] (اِخ ) از زنان صحابی بوده . رجوع به الاصابة فی تمییز الصحابة ج 8 ص 283 شود.
-
ام مغیث
لغتنامه دهخدا
ام مغیث . [ اُم ْ م ِ م ُ ] (ع اِ مرکب ) میان سر را گویند، در خبر نبوی است : احتجم ام مغیث . (از المرصع).