کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مغیب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مغیب
/maqib/
معنی
پنهان شدن؛ ناپدید شدن؛ دور شدن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
نهفته، پنهان، نهان، غیبشده
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مغیب
واژگان مترادف و متضاد
نهفته، پنهان، نهان، غیبشده
-
مغیب
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) پنهان شدن ، مخفی گشتن . 2 - دور شدن . 3 - (اِمص .) اختفاء. 4 - دوری ، غیبت .
-
مغیب
لغتنامه دهخدا
مغیب . [ م َ ] (ع مص ) غایب شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادرزوزنی ). ناپدید شدن . غَیب . غَیبة. غِیاب . غَیبوبة. غُیوب . غُیوبة. مَغاب . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). دور شدن و جدا گردیدن از کسی . (از اقرب الموارد) : من و دوستی چو بادام در پوس...
-
مغیب
لغتنامه دهخدا
مغیب . [ م ُ / م ُغ ْ ی ِ ] (ع ص ) مغیبة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به مغیبة شود.
-
مغیب
لغتنامه دهخدا
مغیب . [ م ُ غ َی ْ ی َ ] (ع ص ) نهان و ناپدید. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). و رجوع به تغییب شود.
-
مغیب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] maqib پنهان شدن؛ ناپدید شدن؛ دور شدن.
-
مغیب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] moqayyab پنهانشده؛ ناپدیدشده؛ ناپدید.
-
جستوجو در متن
-
مغیبة
لغتنامه دهخدا
مغیبة. [ م ُ ب َ ] (ع ص ) آن زن که شویش غایب بود. (مهذب الاسماء): امرأة مغیبة؛ زن که شوی او غایب باشد. مُغیب یا مُغیِب . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
اغابة
لغتنامه دهخدا
اغابة. [ اِ ب َ ] (ع مص ) غایب گردیدن و غایب گردیدن شوی زن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). غایب گردیدن شوی زن : اغابت المراءةُ اغابة؛ غایب گردید شوی وی . (منتهی الارب ). غایب شدن شوهر زن : اغابت المراءة اغابة. فهی مغیب و مغیبه و مُغیِب علی الاصل . (از ا...
-
غروب
لغتنامه دهخدا
غروب . [ غ ُ ] (ع مص ) فروشدن ماه و جز آن . (منتهی الارب ) . فرورفتن ماه و آفتاب و با لفظ کردن و شدن مستعمل (است ). (آنندراج ). فروشدن آفتاب و ستاره . (تاج المصادر بیهقی ). فروشدن آفتاب و ماه و ستاره . (مصادر زوزنی ). دور شدن و مخفی گردیدن ستاره در م...
-
کنس
لغتنامه دهخدا
کنس . [ ک ُن ْ ن َ ] (ع ص ، اِ) ستاره های سیاره بدان جهت که همچو آهو به مغیب درآید یا همگی ستاره به حکم آنکه به شب آشکار شود به روز پوشیده . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ستارگان متحیره . (ترجمان القرآن ) : الجوار الکنس . (قرآن ...
-
غیبة
لغتنامه دهخدا
غیبة. [ غ َ ب َ ] (ع مص ) غایب شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). ناپدید شدن . (منتهی الارب ). دور شدن و ناپدید گشتن . جدایی . (اقرب الموارد). ضد حضور. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). غایب شدن . نادیداری . مقابل حضور. مقابل حضرت . غَیب . غِیاب ....
-
غایب شدن
لغتنامه دهخدا
غایب شدن . [ ی ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) ناپدید شدن . پنهان شدن . گم شدن . غرب . (منتهی الارب ). غیب .غیاب . غیوب . غیوبة. غیبة. مغیب . اغابه ؛ غایب شدن شوهر. مغایبه . تغیب . (تاج المصادر بیهقی ) : غایب نشده ست ایچ از اول کارتا آخر چیزی ز علم علاّم . ناص...
-
حسان
لغتنامه دهخدا
حسان . [ ح َس ْ سا ] (اِخ ) ابن مالک بن ابی عبده لغوبی اندلسی . کنیه ٔ او ابوعبدة وزیر است . از ائمه ٔ لغت و ادب و از خاندان بزرگ و وزارت بوده و پیش از سال 320 هَ . ق . درگذشت و بسیار سالخورده بود. او را کتابی است بر روش کتاب ابی السری سهل بن ابی غال...