کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مغناطیس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مغناطیس
/meqnātis/
معنی
نوعی سنگ آهن که در معدنهای مخصوص بهشکل سنگ سیاه پیدا میشود و آهن را به خود جذب میکند؛ آهنربا.
〈 مغناطیس زمین: (فیزیک) کرۀ زمین یک میدان مغناطیسی دارد که در مرکز زمین واقع شده و یکی از دو سر آن تقریباً در قطب شمال و سر دیگر در قطب جنوب است و یک عقربۀ مغناطیسی موازی امتداد شمال و جنوب کرۀ زمین قرار میگیرد.
〈 مغناطیس انسانی: = مانیتیسم
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
آهنربا، مگنت
دیکشنری
magnet
-
جستوجوی دقیق
-
مغناطیس
واژگان مترادف و متضاد
آهنربا، مگنت
-
مغناطیس
فرهنگ فارسی معین
(مِ) [ یو. ] (اِ.) 1 - آهن ربا، نوعی سنگ که آهن را به خود جذب می کند. 2 - هر چیز جذب کننده ، جاذبه .
-
مغناطیس
لغتنامه دهخدا
مغناطیس . [ م َ / م ِ ] (معرب ، اِ) آن سنگ که آهن به خود کشد. (مهذب الاسماء). سنگ آهن ربای . مَغنَطیس . مَغنیطیس . (منتهی الارب ). مأخوذ از یونانی ، سنگ آهن ربا. (ناظم الاطباء). به لغت یونانی ، سنگ آهن رباباشد... و به حذف الف هم به نظر آمده است که م...
-
مغناطیس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از یونانی] (زمینشناسی) meqnātis نوعی سنگ آهن که در معدنهای مخصوص بهشکل سنگ سیاه پیدا میشود و آهن را به خود جذب میکند؛ آهنربا.〈 مغناطیس زمین: (فیزیک) کرۀ زمین یک میدان مغناطیسی دارد که در مرکز زمین واقع شده و یکی از دو س...
-
مغناطیس
دیکشنری فارسی به عربی
مغناطيس
-
واژههای مشابه
-
مغناطيس
دیکشنری عربی به فارسی
اهن ربا , مغناطيس , جذب کردن
-
ferrimagnetism
فِرّیمغناطیس
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] خاصیت دستهای از مواد مغناطیسی که به موجب آن گشتاورهای مغناطیسی اتمی همجهت نیستند و فقط تا حدودی همدیگر را خنثی میکنند
-
magnetics
مغناطیس 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] شاخهای از فیزیک که در آن پدیدههای مغناطیسی بررسی میشود
-
magnetism
مغناطیس 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] هر پدیدۀ مربوط به میدانهای مغناطیسی و اثر آنها بر ماده
-
magnetotail
مغناطیسدُم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ژئوفیزیک] بخشی از مغناسپهر زمین، در طرف پشتبهخورشید یا ناحیۀ شب با طول متغیری حدود صدها برابر شعاع زمین متـ . دنبالۀ زمینمغناطیسی geomagnetic tail
-
magnetosphere
مغناطیسسپهر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] ناحیهای در اطراف زمین یا هر سیارۀ دیگر که ذرات باردار در آن به دام میافتند و رفتارشان تحت تأثیر میدان مغناطیسی سیاره قرار میگیرد
-
degaussing, demagnetisation
مغناطیسکاهی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] کاهش میدان مغناطیسی ناو با قرار دادن سیم در سینه و پاشنۀ آن برای در امان ماندن در برابر مینها و اژدرهای مغناطیسی دشمن
-
magnetograph
مغناطیسنگار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ژئوفیزیک] سنجافزاری برای ثبت خودکار و پیوستۀ تغییرات زمانی مؤلفههای مغناطیسی
-
magnetogram
مغناطیسنگاشت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ژئوفیزیک] نگاشت پیوستۀ یک مغناطیسنگار