کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مغضب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مغضب
لغتنامه دهخدا
مغضب . [ م ُ ض َ ] (ع ص ) به خشم آمده . غضبناک . (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). خشمگین . خشمناک . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
مغضب
لغتنامه دهخدا
مغضب . [ م ُ ض ِ ] (ع ص ) آنکه به خشم می آورد. (ناظم الاطباء). به خشم آورنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
مقضب
لغتنامه دهخدا
مقضب . [ م ِ ض َ ] (ع اِ) داس . مقضاب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (ص ) سیف مقضب ؛ سیف بران . (منتهی الارب ). شمشیر بران . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
خشم آلود
لغتنامه دهخدا
خشم آلود. [ خ َ / خ ِ ] (ن مف مرکب ) غضبناک . خشمناک . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). خشمگین . غضب آلود. مغضب . (یادداشت بخط مؤلف ) : روباهان را زهره نباشد از شیر خشم آلود. (تاریخ بیهقی ).قلاده نیم گسل گشت و شیر خشم آلود. اثیرالدین اخسیکتی .وحشی تیزچنگ ...
-
خشمگین
لغتنامه دهخدا
خشمگین . [ خ َ /خ ِ ] (ص مرکب ) غضبناک . آنکه پر از خشم و قهر باشد. (ناظم الاطباء). غراشیده . آرغده . تر. مُغضِب . خشمن . خشمین . خشمگین . تافته . آلغَدَه . ساخط. آشفته . برآشفته . غَضوب . غضبان . خشمناک . غاضب . غضبی . غضب آلود. حنیق .حانق . مُتِغَی...
-
خشمناک
لغتنامه دهخدا
خشمناک . [ خ َ / خ ِ ] (ص مرکب ) عصبانی . خشمگین . (ناظم الاطباء). خشمین . خشمن . غضبناک . خشمگین . غاضب . مغضب . غضبان . غضوب . غضبی . دژم . آلغده . آرغده . ثَعلول . (یادداشت بخط مؤلف ) : سپهدار گردنکش و خشمناک همی خون شود زیر او تیره خاک . فردوسی ...
-
مرغول
لغتنامه دهخدا
مرغول . [ م َ ] (ص ، اِ) پیچ و تاب باشد و زلف و کاکل خوبان را نیز گویند وقتی که آن را شاخ شاخ کنند و بعد از آن پیچند. (برهان ). پیچ و تاب موی پیچیده . (غیاث ). پیچان . جعد. مجعد. موی پیچیده و با پیچ و تاب . موی مغضب . بشک . مقابل فرخال . (یادداشت مرح...