کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مغس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مغس
لغتنامه دهخدا
مغس . [ م َ ] (ع مص )نیزه زدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نیزه زدن ، لغتی است در معس . (از اقرب الموارد). || بسودن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). چیزی را با دست سودن و لمس کردن و گویند: مغسه الطبیب . (از اقرب الموارد). || گسسته ر...
-
مغس
لغتنامه دهخدا
مغس . [ م َ غ َ ] (ع مص ) گسسته روده گردیدن ، لغتی است در مغص . (از منتهی الارب )(از ناظم الاطباء). و رجوع به مغص و مدخل قبل شود.
-
مغس
لغتنامه دهخدا
مغس . [ م َ غ ِ ] (ع ص ) گسسته روده . (ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
مقص
فرهنگ فارسی معین
(مِ قَ صّ) [ ع . ] (اِ.) آلت بریدن ، مقراض . ج . مقاص .
-
مغص
فرهنگ فارسی معین
(مَ غْ یا غَ) [ ع . ] (اِ.) درد شکم و روده ها.
-
مغث
لغتنامه دهخدا
مغث . [ م َ ] (ع مص ) دارو اندر آب آغشتن . (تاج المصادر بیهقی ). مالیدن و سودن دوا را در آب تا بگدازد. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || زشت و رسوا کردن آبرو و ناموس کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). مغث عرض فلا...
-
مغث
لغتنامه دهخدا
مغث . [ م َ غ ِ ] (ع ص ) سخت مروسنده و توانا و سخت بر زمین زننده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
مغص
لغتنامه دهخدا
مغص . [ م َ / م َ غ َ ] (ع مص ) به درد شکم گرفتار شدن . (ازناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
مغص
لغتنامه دهخدا
مغص . [ م َ / م َ غ َ ] (ع اِ) برنیش . (مهذب الاسماء). دردی است مر شکم را و آن اکثر در روده های باریک عارض شود. (منتهی الارب ) (آنندراج ). دردشکم و پیچش شکم و پیچش ناف . (ناظم الاطباء). دردی که بر شکم عارض شود و پیچیدگی روده ها. و اگر آن با احتباس مد...
-
مغص
لغتنامه دهخدا
مغص . [ م َ غ َ ] (ع ص ، اِ) اشتر نیک . ج ، امغاص . (مهذب الاسماء). شتران سپید گرامی نژاد. جمعی است که از لفظ خود مفرد ندارد و گویند مغصة واحد آن است . ج ، امغاص . (از منتهی الارب ). شتران سپید گرامی نژاد. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شتران برگزیده و گ...
-
مغص
لغتنامه دهخدا
مغص . [ م َ غ ِ ] (ع ص ) گرفتار درد شکم . (ناظم الاطباء).
-
مقس
لغتنامه دهخدا
مقس . [ م َ ] (ع مص ) در آب فرو بردن . || پرکردن خیک را. || شکستن چیزی را. || روان شدن آب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || شعر گفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ): هو یمقس الشعر کیف شاء؛ ای یقوله مستعارة من المقس فی ال...
-
مقس
لغتنامه دهخدا
مقس . [ م َ ق َ ] (ع مص ) شوریدن دل کسی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مقست نفسه مقسا؛ شورید دل او. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
مقص
لغتنامه دهخدا
مقص . [ م َ ] (اِخ ) ناحیه ای به ظاهر قاهره و بدانجا در مجاعه و طاعون اول مائه هفتم تلی تخمیناً از بیست هزار جسد از مردگان کرده بوده اند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).