کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مغز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
diencephalon, interbrain, betweenbrain
مغز پساپیشین
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] بخش انتهایی پیشامغز که به میانمغز متصل است
-
metencephalon, afterbrain
مغز پیشاپسین
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] بخش پیشین پسمغز که به میانمغز متصل است
-
telencephalon, endbrain
مغز پیشین
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] یکی از دو قسمت پیشمغز که مخ را تشکیل میدهد
-
kernel 2
مغز دانه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] بخشی از بذر که در درونپوستۀ بذر قرار دارد
-
pulp 2, dental pulp, tooth pulp, pulpa dentis
مغز دندان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی-دندانپزشکی] بافت همبندی پُرعروق و پُرعصبی که درون حفرۀ مرکزی دندان قرار دارد متـ . مغزه 2
-
core1
مغز سفال
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] قسمت میانی بدنۀ یک تکهسفال که معمولاً در زمان پخت براثر حرارت کم یا زیاد، زغالی و سیاه شده باشد
-
bread crumb
مغز نان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] قسمت نرم و اسفنجی داخل نانهای حجیم
-
mesencephalon, midbrain, midbrain vesicle
میانمغز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] بخشی از مغز که از بخش میانی سه حفرۀ اولیۀ لولۀ عصبی رویانی تکوین مییابد
-
سبک مغز
لغتنامه دهخدا
سبک مغز. [ س َ ب ُ م َ ] (ص مرکب ) بیعقل و بی وقار. (غیاث ) (آنندراج ). سبک سر و سبکسار. (مجموعه ٔ مترادفات ص 207). سفیه . ابله . کم خرد. احمق . جلف : سبک مغزان بشور آیند از هر حرف بیمغزی بفریاد آورد اندک نسیمی نیستانی را. صائب .خود ز سبک مغز و تندخو...
-
سخت مغز
لغتنامه دهخدا
سخت مغز.[ س َ م َ ] (ص مرکب ) کندذهن . بی استعداد : چو روسان سختی کش سخت مغزفریبی بخوردند از اینگونه نغز.نظامی .
-
شوریده مغز
لغتنامه دهخدا
شوریده مغز. [ دَ / دِ م َ ] (ص مرکب ) مجنون . دیوانه . شوریده عقل . آشفته : شناسنده گر نیست شوریده مغزنبهره شناسد ز دینار نغز. نظامی .جهاندار در کار آن پای لغزاز آن داستان مانده شوریده مغز. نظامی .مبادا که شه را رسد پای لغزکه گردد سر ملک شوریده مغز. ...
-
هفت مغز
لغتنامه دهخدا
هفت مغز. [ هََ م َ ] (اِ مرکب ) نوعی حلوای خشک . مالکانه . (یادداشتهای مؤلف ).
-
گنده مغز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] gandemaqz متکبر؛ مغرور؛ گندهدماغ.
-
hippocampus
اَسبک مغز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] قسمتی از دستگاه کنارهای مغز که مرکز یادگیری است متـ . اَسبک
-
brainstem/ brain stem
تنۀ مغز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] بخش ساقهمانندی که نیمکرههای مغز را به هم متصل میکند