کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مغروس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مغروس
/maqrus/
معنی
کاشتهشده؛ در زمیننشاندهشده.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مغروس
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - کاشته شده ، کشته . 2 - نهال ، درخت .
-
مغروس
لغتنامه دهخدا
مغروس . [ م َ ] (ع ص ) شجر مغروس ؛ درخت نشانیده شده بر زمین . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). کاشته . نشانده . برنشانده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : در دل عارفان حضرت توصد نهال از محبتت مغروس . سنائی .- مغروس گرداندن ؛ مغروس گردانیدن . کاشتن . نشان...
-
مغروس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] maqrus کاشتهشده؛ در زمیننشاندهشده.
-
واژههای همآوا
-
مقروص
لغتنامه دهخدا
مقروص . [ م َ ] (ع ص ) بریده شده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
-
جستوجو در متن
-
نوآجسته
لغتنامه دهخدا
نوآجسته . [ ن َ / نُو ج َ ت َ / ت ِ] (ص مرکب ) مرکب از نو به معنی تازه و جدید و آجسته به معنی مغروس و درنشانیده . طیان گوید : تازه شده چو باغ نوآجسته . (از یادداشت مؤلف ).نیز رجوع به نواجسته شود.
-
کاشته
لغتنامه دهخدا
کاشته . [ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) زراعت شده . (ناظم الاطباء). مزروع . مُزدَرَع . کشته . مغروس . مغروسه . نشانده . || زحمت کشیده . (ناظم الاطباء). || افراخته . رجوع به افراخته شود. || (اِ) تخم و بذر. (ناظم الاطباء).
-
محوطات
لغتنامه دهخدا
محوطات . [ م ُ ح َوْ وَ ] (ع اِ) ج ِ محوطة : پنج هزار نخل خرمای خستویی از ولایت حویزه نقل کرده و در محوطات خمسه ٔ مذکوره مغروس گرداند. (مکاتبات رشیدی ص 182).
-
نشانده
لغتنامه دهخدا
نشانده . [ ن ِ دَ / دِ ] (ن مف ) نشانیده . که نشانده شده است . || منصوب . برگماریده . گماشته : حاجب بزرگ علی را مؤذن معتمد عبدوس به قلعه ٔ کرک برد... و به کوتوال آنجا سپرد که نشانده ٔ عبدوس بود. (تاریخ بیهقی ).- دست نشانده . || مغروس . کاشته شده : ...
-
غرس
لغتنامه دهخدا
غرس . [ غ َ ] (ع مص ) درخت نشانیدن بر زمین . (منتهی الارب ) (آنندراج ) . مغروس نعت است از آن . (آنندراج ). درخت نشاندن و چیزی کاشتن .(برهان قاطع). درخت نشاندن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ) (غیاث اللغات ). نشاندن . نشانیدن . درنشاندن . غرز. ||...
-
طاوس
لغتنامه دهخدا
طاوس . [ وو ] (معرب ، اِ) طاووس . پرنده ای است معروف و آن را ابوالحسن ، وابوالوشی و صرّاخ ، و فلیسا، نیز نامند. پرنده ای است از پرندگان بلاد عجم ، تصغیر آن طویس است بعد از حذف زیادات . ج ، اطواس ، و طواویس . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کمال الدین دمیر...