کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مغرس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مغرس
/maqres/
معنی
زمینی که در آن نهالکاری کنند؛ جای درخت نشاندن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مغرس
فرهنگ فارسی معین
(مَ رِ) [ ع . ] (اِ.) جایی که در آن نهال کارند؛ محل نشاندن درخت ؛ ج . مغارس .
-
مغرس
لغتنامه دهخدا
مغرس . [ م َ رَ / رِ ] (ع اِ) جای نشاندن درخت . (غیاث ) (آنندراج ). زمین تخم دان و زمینی که در آن نهال درخت عمل می آورند. (ناظم الاطباء). جای غرس . ج ، مغارس . (از اقرب الموارد). نهال گاه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : هرگز از منبت سیر و راسن سرو یا...
-
مغرس
لغتنامه دهخدا
مغرس . [ م ُ غ َرْ رَ ] (ع ص ) در زمین نشانده . (فرهنگ نوادر لغات کلیات شمس چ فروزانفر).- مغرس کردن ؛ نشاندن . کاشتن : ما آن نهاله را که بر و میوه اش جفاست در تیره خاک حرص مغرس نمی کنیم .مولوی (از فرهنگ نوادر لغات کلیات شمس چ فروزانفر).
-
مغرس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: مغارس] [قدیمی] maqres زمینی که در آن نهالکاری کنند؛ جای درخت نشاندن.
-
واژههای مشابه
-
حرف مغرس
لغتنامه دهخدا
حرف مغرس . [ ح َ ف ِ م َ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حرف منبت . شمس قیس گوید: زاء و الف و راء است که در اواخر نباتها معنی اختصاص موضع دهد بدان ، چنانکه کشتزار، لاله زار، گلزار، و بهمین معنی هندبار و دریابار. (المعجم فی معاییر اشعارالعجم ص 168). و ر...
-
واژههای همآوا
-
مقرص
لغتنامه دهخدا
مقرص . [ م ُ ق َرْ رَ ] (ع ص ) حلی مقرص ؛ پیرایه ٔ گرد همچون کلیچه . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). زیورو پیرایه ٔ گرد همچون قرص نان . (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
مغارس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ مَغرِس] [قدیمی] maqāres = مغرس
-
حرف منبت
لغتنامه دهخدا
حرف منبت . [ ح َ ف ِ مَم ْ ب َ / ب ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حرف مغرس . رجوع به حرف مغرس شود.
-
مغارس
لغتنامه دهخدا
مغارس . [ م َ رِ ] (ع اِ) ج ِ مَغرَس و مَغرِس . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (از محیط المحیط) : در مزارع طالب دخلی که نیست در مغارس طالب نخلی که نیست . مولوی .و رجوع به مغرس شود.
-
معارس
لغتنامه دهخدا
معارس . [ م َ رِ ] (ع اِ) منزلهای فرود آمدن . (غیاث ) (آنندراج ). و رجوع به مغرس شود.
-
چشمه ٔ جانان
لغتنامه دهخدا
چشمه ٔ جانان . [ چ َ م َ ی ِ ] (اِخ ) بقراری که مؤلف کتاب «محاسن اصفهان » نوشته است نام سرچشمه ای است که جوی «زرین رود» از آن جاریست : «... و برین عرصه (اصفهان ) قریب هشتصد پاره دیه و مزرعه که بحقیقت هر دیهی شهری معتبر و هر مزرعه از دیهی بزرگتر، با ...