کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مغرب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مغرب
/maqreb/
معنی
جای فروشدن آفتاب؛ مکان غروب کردن آفتاب؛ باختر.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. بابل
۲. باختر، غرب، غروبگاه
۳. عشا ≠ خراسان، مشرق
برابر فارسی
باختر
دیکشنری
sunset, west
-
جستوجوی دقیق
-
مغرب
واژگان مترادف و متضاد
۱. بابل ۲. باختر، غرب، غروبگاه ۳. عشا ≠ خراسان، مشرق
-
مغرب
فرهنگ واژههای سره
باختر
-
مغرب
فرهنگ فارسی معین
(مُ رِ) [ ع . ] (اِفا.) چیز عجیب و غریب در آورنده .
-
مغرب
فرهنگ فارسی معین
(مَ رِ) [ ع . ] (اِ.) باختر، جای فرو شدن آفتاب ، غرب . ج . مغارب .
-
مغرب
لغتنامه دهخدا
مغرب . [ م َ رِ ] (اِخ ) (بحر...، دریای ...) بحرالشام . بحر المغرب .دریای ابیض . بحرالروم . دریای مدیترانه : ز خون دشمن او شد به بحر مغرب جوش فکند تیر یمانیش رخش در عمان به بحر عمان زان رخش صاف لؤلؤبه بحر مغرب زان جوش سرخ شد مرجان . عنصری (یادداشت ...
-
مغرب
لغتنامه دهخدا
مغرب . [ م َ رِ ] (اِخ ) (کشور...) کشوری است در شمال غربی افریقا. از شمال به دریای مدیترانه ، از مشرق به الجزایر و از جنوب به الجزایر و صحرای شمال باختری یا صحرای سابق اسپانی و از مغرب به اقیانوس اطلس محدود است . مساحت این کشور که مراکش نیز نامیده می...
-
مغرب
لغتنامه دهخدا
مغرب . [ م َ رِ ] (اِخ ) ممالک آفریقا. (ناظم الاطباء). ممالکی در آفریقا و نسبت بدان رامغربی گویند. (از اقرب الموارد). نامی است که جغرافیادانان اسلام به شمال آفریقا (تونس ، الجزایر، مراکش و...) داده اند و علاوه بر این کشورها، بر اندلس نیز اطلاق می شده...
-
مغرب
لغتنامه دهخدا
مغرب . [ م َ رِ / رَ ] (ع اِ) جای فروشدن آفتاب . ج ، مغارب . (مهذب الاسماء). خوربران . خورباران . (مفاتیح العلوم خوارزمی ). جای فروشدن آفتاب . مغربان مثله ، مُغَیرِبان مصغر آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). جای فروشدن آفتاب و خاور . ج ، مغارب . (ناظم ا...
-
مغرب
لغتنامه دهخدا
مغرب . [ م ُ رَ ] (ع اِ) سپیده دم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). صبح و سپیده دم . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || سپید یا هرچه از چیزی سپیدتر باشد وآن بدتر سپیدی است ، یا سپیدی کرانها و لبها از هر چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء)...
-
مغرب
لغتنامه دهخدا
مغرب . [ م ُ رِ ] (ع ص ) چیز غریب آرنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). چیز عجیب و غریب آرنده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).- العنقاء المغرب و عنقاء مغرب و مغربة (در هر سه بطور صفت ) و عنقاء مغرب (به طور اضافه ) ؛ مرغی است معروف الاسم مجهول الجسم ی...
-
مغرب
لغتنامه دهخدا
مغرب . [ م ُ غ َرْ رِ ] (ع ص ) سوی مغرب شونده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سوی مغرب شونده و آن که به سوی مغرب می رود. (ناظم الاطباء). || شأو مغرب ؛ بعید. فاصله ٔ دور . (ازمنتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
مغرب
لغتنامه دهخدا
مغرب .[ م ُ غ َرْ رَ ] (ع ص ) فاصله ٔ دور. (ناظم الاطباء).
-
مغرب
دیکشنری عربی به فارسی
مراکش , کشور مغرب
-
مغرب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] maqreb جای فروشدن آفتاب؛ مکان غروب کردن آفتاب؛ باختر.
-
مغرب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] moqreb آورندۀ هرچیز غریبوعجیب.