کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مغتبط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مغتبط
/moqtabet/
معنی
رشکبرنده؛ غبطهخورنده.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مغتبط
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ بِ) [ ع . ] (اِفا.) رشک برنده ، غبطه خورنده .
-
مغتبط
لغتنامه دهخدا
مغتبط. [ م ُ ت َ ب َ ] (ع ص ) رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
مغتبط
لغتنامه دهخدا
مغتبط. [ م ُ ت َ ب ِ ] (ع ص ) خوشحال و شادمان و مسرور. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مُغتَبَط. (اقرب الموارد). || محسود. (غیاث ) (آنندراج ).
-
مغتبط
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] moqtabet رشکبرنده؛ غبطهخورنده.
-
واژههای همآوا
-
مقتبة
لغتنامه دهخدا
مقتبة. [ م ُ ت َب ْ ب َ ] (ع ص ) ید مقتبة؛ دست بریده . (ناظم الاطباء). و رجوع به اقتباب شود.
-
جستوجو در متن
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن سعد ابوالحسین کاتب . یاقوت در معجم الادباء (چ مارگلیوث ج 1 ص 129 ببعد) آرد: حمزه در زمره ٔ اهل اصفهان ذکر او آورده و گوید که ابوالحسین احمدبن سعد در ایام القاهرباﷲ بعمل خراج منصوب گردید و در غره ٔ جمادی الاولی سال 321 هَ ....