کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مغاکی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
abyssal
مغاکی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] مربوط به ژرفای بین 3500 تا 6000 متری اقیانوس و محیطزیست آن
-
مغاکی
لغتنامه دهخدا
مغاکی . [ م َ ] (حامص ) عمق . (دهار). گودی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). عمق و ژرفی و کاواکی . (ناظم الاطباء): چنان سبک بود گویی باد اندر چیزی کردندی و انگشت بر وی فشاری مغاکی گیرد و چون انگشت برداری مغاک نماند. (هدایة المتعلمین چ متینی ص 604). باز ...
-
مغاکی
لغتنامه دهخدا
مغاکی . [ م َ ] (ص نسبی ) (اصطلاح زمین شناسی ) عمیق ترین ناحیه ٔ دریا، فرهنگستان این کلمه را معادل آبیسال فرانسوی برگزیده است . و رجوع به واژه های نو فرهنگستان ایران شود.
-
واژههای مشابه
-
abyssal floor
کف مغاکی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اقیانوسشناسی] کف اقیانوسها در عمق 2000 تا 6000 متری
-
abyssal storm
توفان مغاکی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اقیانوسشناسی] رخدادهای توفانمانند ناشی از جابهجایی جریانهای تند که بر بستر اقیانوس اثر میگذارد
-
abyssal hill, abyssal knoll
تپۀ مغاکی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اقیانوسشناسی] ساختاری معمولاً آتشفشانی در کف اقیانوسها با ارتفاع کمتر از 1000 متر
-
abyssal clay
رُس مغاکی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اقیانوسشناسی] رسوباتی که در نواحی ژرف اقیانوسها تهنشین میشوند و کمتر از 30 درصد از حجم آنها منشأ زیستی دارد متـ . رُس قرمز red clay رُس قهوهای brown clay
-
abyssal hill province
ایالت تپهمغاکی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اقیانوسشناسی] مناطق ژرفاقیانوسی پوشیده از تپههای مغاکی
-
جستوجو در متن
-
red clay
رُس قرمز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اقیانوسشناسی] ← رُس مغاکی
-
brown clay
رُس قهوهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اقیانوسشناسی] ← رُس مغاکی
-
continental rise, continental apron
خیز قاره
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] بخشی از حاشیۀ قاره، بین شیب قاره و دشت مغاکی، با شیبی بسیار کم
-
تلجف
لغتنامه دهخدا
تلجف . [ ت َ ل َج ْ ج ُ ] (ع مص ) مغاکی کردن گرداگردچاه و مغاکی شدن کناره ٔ چاه . لازم و متعدی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
رقبة
لغتنامه دهخدا
رقبة. [ رُ ب َ ] (ع اِ) مغاکی به جهت شکارپلنگ ، چنانکه زبیه مغاکی است جهت شکار شیر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).