کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مغان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مغان
لغتنامه دهخدا
مغان . [ م ُ ] (اِ) ج ِ مغ. رجوع به مغ شود. || مغان در اصل قبیله ای از قوم ماد بودند که مقام روحانیت منحصراً به آنان تعلق داشت . آنگاه که آیین زرتشت بر نواحی غرب و جنوب ایران یعنی ماد و پارس مستولی شد مغان پیشوایان دیانت جدید شدند. در کتاب اوستا نام ...
-
مغان
لغتنامه دهخدا
مغان . [ م ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان اردمه است که در بخش طرقبه ٔ شهرستان مشهد واقع است و 1493 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
مغان
لغتنامه دهخدا
مغان . [ م ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان رادکان است که در بخش حومه ٔ وارداک شهرستان مشهد واقع است و 262 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
مغان
لغتنامه دهخدا
مغان . [ م ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان زیراستاق است که در بخش مرکزی شهرستان شاهرود و در 6 کیلومتری جنوب باختری شاهرود واقع است و 400 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
مغان
لغتنامه دهخدا
مغان . [ م ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان مرکزی بخش حومه ٔ شهرستان کاشمر است و 1214 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
مغان
لغتنامه دهخدا
مغان . [ م ُ ] (اِخ ) نام ولایتی است از آذربایجان و موغان نام شهر آن ولایت است . (برهان ) (آنندراج ). نام ولایتی در آذربایجان که اکنون محل نشیمن ایلات شاهسون است . (ناظم الاطباء). از توابع ولایت اردبیل است که در کنار رود ارس واقع و مسکن طوایف شاهسون ...
-
واژههای مشابه
-
غار مغان
لغتنامه دهخدا
غار مغان . [ رِ م ُ ] (اِخ ) در خراسان به غار مغان معروف است چه نزدیک قریه ٔ مغان واقع شده است . صاحب مطلعالشمس در جلد دوم آرد: در نزدیکی قریه ٔ مغان از قرای این بلوک (بلوک اردمه ) غاری است غریب که دهنه ٔ آن بسیار وسیع است . گویند تا یک میدان اسب راه...
-
گل مغان
لغتنامه دهخدا
گل مغان . [ گ ُ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کلخوران بخش مرکزی شهرستان اردبیل واقع در 4هزارگزی جنوب اردبیل و 2هزارگزی راه شوسه ٔ خیاو و اردبیل . هوای آن معتدل و دارای 10 تن سکنه است . آب آن از رود و محصول آن غلات و حبوبات است . شغل اهالی زراعت و گل...
-
نوروز مغان
لغتنامه دهخدا
نوروز مغان . [ ن َ / نُو زِ م ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به نوروز کشاورزان شود.
-
پیر مغان
لغتنامه دهخدا
پیر مغان . [ رِ م ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بزرگ مغان یعنی پیشوایان دین زرتشتی . پیشوای مجوسیان . || مالک و رهبان دیر. || ریش سفید میکده . پیر می فروش : ای پیر مغان دل شما مرغان آمد شد ما دگر نرنجاند. خاقانی .می که پیر مغان ز دست نهادجز بپور مغان ...
-
راه مغان
لغتنامه دهخدا
راه مغان . [ هَِ م ُ ] (اِخ ) دروازه ٔ راه مغان . نام یکی از دروازه های بازار ربض بخارا در قدیم بوده است . رجوع به احوال و اشعار رودکی ج 1ص 79 شود.
-
پور مغان
لغتنامه دهخدا
پور مغان . [ رِ م ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مغبچه . فرزند مغان : می که پیر مغان ز دست نهادجز بپور مغان نشاید داد.نظامی .
-
چراغ مغان
لغتنامه دهخدا
چراغ مغان . [ چ َ / چ ِ غ ِ م ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از شراب انگوری باشد. (برهان ) . کنایه از شراب صاف بود. (انجمن آرا) (آنندراج ). شراب . (مجموعه ٔ مترادفات ص 224) (ناظم الاطباء).
-
خرابات مغان
لغتنامه دهخدا
خرابات مغان . [ خ َ ت ِ م ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خراباتی که از آن مغان است . خرابات متعلق به مغان . کنایه از میخانه ٔ کافر و مجوس است : در خرابات مغان نور خدا می بینم این عجب بین که چه نوری ز کجا می بینم .حافظ.