کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مغالطه کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مغالطه کردن
مترادف و متضاد
۱. مغلطه کردن، سفسطه کردن
۲. به غلط افکندن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مغالطه کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. مغلطه کردن، سفسطه کردن ۲. به غلط افکندن
-
مغالطه کردن
لغتنامه دهخدا
مغالطه کردن . [ م ُ ل َ طَ / ل ِ طِ ک َ دَ ](مص مرکب ) سفسطه کردن : اول مرتبه بعضی ازحکام ولایات و سرکردگان مغالطه خواهند کرد. (منشآت قائم مقام چ قائمقامی ص 154). و رجوع به مغالطه شود.
-
واژههای مشابه
-
مغالطة
لغتنامه دهخدا
مغالطة. [ م ُ ل َ طَ ] (ع مص ) باکسی غلط آوردن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). غلاط. به غلط انداختن و یکدیگر را غلط دادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). به غلط افکندن کسی را. (از اقرب الموارد). و رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
مغالطة
دیکشنری عربی به فارسی
سفسطه , دليل سفسطه اميز , استدلا ل غلط
-
مغالطه و سفسطه
فرهنگ گنجواژه
جدل فلسفی و بیهوده بافی.
-
جستوجو در متن
-
سفسطه کردن
واژگان مترادف و متضاد
مغلطه کردن، سفسطه بافتن، مغالطه کردن، استدلالباطل کردن، انکار بدیهیات کردن
-
سفسطه
فرهنگ فارسی معین
(سَ سَ طِ) (اِ.) مغالطه کردن برای وارونه نشان دادن حقایق .
-
استیراب
لغتنامه دهخدا
استیراب . [ اِ ] (ع مص ) استئراب . وامدار گشتن . قرضدار گردیدن . مدیون شدن . (منتهی الارب ): اِستأرَب َ؛ استدان . (قطر المحیط). || مداجاة. مدارا کردن . || مغالطه . (از قطر المحیط).
-
خلط
لغتنامه دهخدا
خلط. [ خ َ ] (ع اِمص ) آمیزش . (یادداشت بخط مؤلف ) (ناظم الاطباء).- خلط شدن ؛ آمیختن . (ناظم الاطباء).- خلط کردن ؛ مخلوط کردن . درهم کردن . سرشتن . (ناظم الاطباء).- خلط مبحث ؛ مقصدی را بمقصد دیگر آمیختن بقصد مشاغبه و مغالطه یا بی قصدی . (یادداشت ...
-
اغلاط
لغتنامه دهخدا
اغلاط. [ اِ ] (ع مص )در غلط افکندن کسی را. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). غلط کردن . (غیاث اللغات ). در غلط افکندن . (از تاج المصادر بیهقی ). بغلط افکندن : اغلطه ؛ اوقعه فی الغلط. (از اقرب الموارد). مُغالَطَة. (از اقرب الموارد). در غلط ...
-
دری وری
لغتنامه دهخدا
دری وری . [ دَ وَ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) حرف یاوه و مفت و مزخرف و بی ربط. (فرهنگ لغات عامیانه ). هذیان . چرند و پرند. سخن بیهوده . لاطائل . (یادداشت مرحوم دهخدا). سخن بی سروته .- دری وری گفتن ؛ پرت و پلا گفتن . ول گفتن . پرت گفتن . مغالطه کردن . جو...
-
اغلوطه
لغتنامه دهخدا
اغلوطه . [ اُ طَ ] (ع اِ) سخن غلط. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سخنی که در آن غلط باشد. (از اقرب الموارد). || کلام که بدان کسی را بغلط اندازند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آنچه مردم را در غلط افکند. (مهذب الاسماء نسخه ٔ خطی ). چیزی یا سخنی که به...
-
اضمار
لغتنامه دهخدا
اضمار. [ اِ ] (ع مص ) دردل نهان داشتن چیزی را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اضمار ضمیر در نفس خود؛ نهان داشتن آن را. (از اقرب الموارد). مأخوذ از تازی در فارسی ، پنهان کردگی . (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). در دل گرفتن ...