کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مغاص پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مغاص
/maqās/
معنی
جای فرورفتن در آب.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مغاص
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِ.) جای فرو رفتن در آب .
-
مغاص
لغتنامه دهخدا
مغاص . [ م َ ] (ع اِ) مغیص . قولنج . درد شکم . و رجوع به مغیص و مغص و دزی ج 2 ص 604 شود.
-
مغاص
لغتنامه دهخدا
مغاص . [ م َ ] (ع مص ) فروگردیدن در آب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط).
-
مغاص
لغتنامه دهخدا
مغاص . [ م َ ](ع اِ) جای فروشدن در آب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط).- مغاص اللؤلؤ ؛ آنجای از دریا که برای صید مروارید فروشوند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد).|| بالای ساق . (منتهی الارب...
-
مغاص
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: مغاوص] [قدیمی] maqās جای فرورفتن در آب.
-
واژههای همآوا
-
مغاث
لغتنامه دهخدا
مغاث . [ م ُ ] (ع اِ) درختی است دو قیراط از بیخ و ریشه ٔ آن مسهل و قی آورنده است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). درختی است که به صورت ریشه های ستبر در زمین است و دارای پوستی است که به سیاهی و سرخی مایل است و برگهایی پهن مانند برگهای ترب ، و گلی سفید...
-
مغاث
لغتنامه دهخدا
مغاث . [ م ُ ] (ع ص ) فریادرسیده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به اغاثة شود.
-
مغاث
لغتنامه دهخدا
مغاث . [م ِ ] (ع مص ) باهم سودن و خصومت کردن به هم . مماغثة.(منتهی الارب ). ماغثه مماغثة و مغاثا؛ خصومت کرد با او و سود او را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
مقعص
لغتنامه دهخدا
مقعص . [ م ِ ع َ ] (ع ص ) شیری که زود بکشد شکار را. مقعاص . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
مقاص
لغتنامه دهخدا
مقاص . [ م َ ] (ع اِ) تیر و شه تیر و پالار عمارت و تیر بزرگ و حمالی که تیرهای دیگر را بر وی نصب کنند. (ناظم الاطباء).
-
مقاص
لغتنامه دهخدا
مقاص . [ م َ قاص ص ] (ع اِ) ج ِ مِقَص . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به مقص شود. || ج ِ مُقِص . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به مقص شود.
-
مغاث
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) moqās درختی با برگهای پهن، گلهای سفید، و ریشۀ سرخرنگ که مصرف دارویی دارد.
-
جستوجو در متن
-
مغاوص
لغتنامه دهخدا
مغاوص . [ م َ وِ ] (ع اِ) ج ِ مَغاص . (اقرب الموارد). رجوع به مغاص شود.