کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مغازله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مغازله
/moqāzele/
معنی
۱. عشقبازی کردن با زنان.
۲. سخنان عشقآمیز گفتن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
تجمش، عشقبازی، عشقورزی، معاشقه، ملاعبه، مهرورزی
فعل
بن گذشته: مغازله کرد
بن حال: مغازله کن
دیکشنری
caress, romance
-
جستوجوی دقیق
-
مغازله
واژگان مترادف و متضاد
تجمش، عشقبازی، عشقورزی، معاشقه، ملاعبه، مهرورزی
-
مغازله
فرهنگ فارسی معین
(مُ زَ لَ یا زِ لِ) [ ع . مغازلة ] 1 - (مص ل .) عشق بازی کردن ، معاشقه کردن . 2 - (اِمص .) عشقبازی ، گفتگوی عاشقانه .
-
مغازله
لغتنامه دهخدا
مغازله . [ م ُ زَ ل َ / زِ ل ِ ] (از ع ، اِمص ) عشقبازی . (ناظم الاطباء) : از صباح تا رواح با صباح به مغازله و معانقه می گذشت . (لباب الالباب چ نفیسی ص 52). و رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
مغازله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مغازَلَة] moqāzele ۱. عشقبازی کردن با زنان.۲. سخنان عشقآمیز گفتن.
-
واژههای مشابه
-
مغازلة
لغتنامه دهخدا
مغازلة. [ م ُ زَ ل َ ] (ع مص ) با دوست بازی کردن . (المصادرزوزنی ). سخن گفتن با زنان و عشقبازی کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد): غازلت المراءة مغازلة و غازلتنی ؛ عشقبازی کردم با آن زن و سخن گفتم با وی و او مرا عشقبازی کرد و سخن گفت ...
-
مغازلة
دیکشنری عربی به فارسی
لا س زني
-
مغازله کردن
واژگان مترادف و متضاد
عشقبازی کردن، عشقورزی کردن، معاشقه کردن
-
جستوجو در متن
-
لا س زنی
دیکشنری فارسی به عربی
مغازلة
-
بوس و کنار
فرهنگ گنجواژه
مغازله، معاشقه.
-
تغزل
واژگان مترادف و متضاد
۱. تعشق، عشقورزی، غزلسرایی، مغازله ۲. عشقبازی کردن، مغازله کردن ۳. شعر عاشقانه گفتن
-
تجمش
واژگان مترادف و متضاد
۱. عشقورزی، مغازله ۲. لاس، ملاعبه ۳. عشق ورزیدن، مغازله کردن ۴. بازی کردن
-
عشقورزی
واژگان مترادف و متضاد
تجمش، عشقبازی، معاشقه، مغازله، ملاعبه، مهرورزی
-
عشقبازی
واژگان مترادف و متضاد
۱. تجمش، عشقورزی، معاشقه، مغازله، ملاعبه، مهرورزی ۲. شهوترانی، لاسیدن