کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
مع التيار
دیکشنری عربی به فارسی
پايين رود
-
مع الاسف
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی] ma'al'asaf بادریغ.
-
مع القصه
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی: معالقصَّة] [قدیمی] ma'algesse القصه؛ باری.
-
مع الواسطه
فرهنگ فارسی عمید
(قید، صفت) [عربی: معالواسطَة] [قدیمی] ma'alvāsete آنچه بهواسطه انجام گیرد؛ باواسطه.
-
مع الوصف
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی] [قدیمی] ma'alvasf با اینهمه؛ با اینکه.
-
مع ذالک
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی: معَذلکَ] [قدیمی] ma'azālek = معذلک
-
مع ذلک
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی: معَذلکَ] [قدیمی] ma'azālek باوجوداین؛ بااینهمه؛ باوصف این؛ با این.
-
مع هذا
فرهنگ فارسی عمید
(حرف) [عربی] [قدیمی] ma'ahāzā با این؛ باوجوداین.
-
مع الوصف
واژهنامه آزاد
با این توصیف.
-
مع الفارق
واژهنامه آزاد
قیاس مع الفارق:تشبیه چیزی به دیگری، بدون اینکه شباهت و اشتراکی میان آن ها باشد. دو امر بی ربط را با هم یکی دانستن و برای هر دو حکم مشابهی صادر کردن.
-
تارن مع غارونه
لغتنامه دهخدا
تارن مع غارونه . [ م َ ع َ ن َ ] (اِخ ) مؤلف قاموس الاعلام ترکی این نام را بجای «تارن اِ گارن » ضبط کرده است . رجوع به تارن اِ گارن شود.
-
ترصیع مع التجنیس
لغتنامه دهخدا
ترصیع مع التجنیس . [ ت َ ع ِ م َ عَت ْ ت َ ] (ع اِ مرکب ) آن است که کلام مرصع و متجانس باشد، مثال از سعید اشرف :عالم از من شد تو تا از من شدی عالم از من شد تو تا از من شدی .یکی از قدما هم دارد:چون از او گشتی همه چیز از تو گشت چون از او گشتی همه چیز ا...
-
اثر (مع الشد)
دیکشنری عربی به فارسی
بيدار کردن , برانگيختن , تحريک کردن , خشمگين کردن , ازجادربردن , اوقات تلخي کردن کردن , بدتر کردن , تشديدکردن , خشمگين , براشفتن , القاء کردن , دامن زدن , برافروختن , ازاردادن , اذيت کردن , کسي را دست انداختن , سخنان نيشدارگفتن , اذيت , پوش دادن مو
-
اجل (مع الشد)
دیکشنری عربی به فارسی
بوقت ديگر موکول کردن , خاتمه يافتن(جلسه) , موکول بروز ديگر شدن , عقب انداختن , بتعويق انداختن , موکول کردن , پست تر دانستن , در درجه دوم گذاشتن
-
مارس الجنس مع
دیکشنری عربی به فارسی
گاييدن , سپوختن