کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معیی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
معیی
لغتنامه دهخدا
معیی . [ م َ یی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به معی یعنی مِعَوی ّ. (ناظم الاطباء).
-
معیی
لغتنامه دهخدا
معیی . [ م ُ ] (ع ص ) مانده و درمانده در کار. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به معییة [ م ُ ی ِ ی َ ] شود.
-
واژههای همآوا
-
مایی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] māy(')i ۱. ما بودن.۲. هستی؛ وجود.۳. [مجاز] خودبینی؛ خودخواهی؛ تکبر.〈 ماییومنی: [قدیمی، مجاز] خودبینی؛ خودخواهی؛ تکبر: ◻︎ در بحر مایی و منی افتادهام بیار / می تا خلاص بخشدم از مایی و منی (حافظ: ۹۵۶).
-
مایی
لغتنامه دهخدا
مایی . (حامص ) «ما» بودن . انیت . انانیت . (فرهنگ فارسی معین ). || خودپرستی . (ناظم الاطباء).- مایی و منی ؛ خودپرستی و تکبر. (ناظم الاطباء) : در بحر مایی و منی افتاده ام بیارمی تا خلاص بخشدم از مایی و منی .حافظ.
-
مایی
لغتنامه دهخدا
مایی . (ص نسبی ) منسوب به شهر مای هندوستان که مردمش به ستاره شناسی و جادوگری مشهوربوده اند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : گرچه به هوا برشد چون مرغ همیدون ورچه به زمین درشد چون مردم مایی . منوچهری (یادداشت ایضاً).از طالع میلاد تو دیدند رصدهااخترشمران ...