کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
معیر
/mo'ayyer/
معنی
۱. مقیاسگیرنده؛ عیارگر.
۲. کسی که عیار پول را بسنجد.
۳. نکوهشکننده؛ عیبگو.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
عیارگر، عیارگیر
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
معیر
واژگان مترادف و متضاد
عیارگر، عیارگیر
-
معیر
فرهنگ فارسی معین
(مُ عَ یِّ) [ ع . ] (اِفا.) عیارگر، کسی که عیار زر و سیم را معین می کند.
-
معیر
فرهنگ فارسی معین
(مُ عَ یَّ) [ ع . ] (اِمف .) عیار گرفته شده ، سنجیده شده .
-
معیر
لغتنامه دهخدا
معیر. [ م ِی َ ] (ع اِ) بلا و سختی . (آنندراج ) (ناظم الاطباء).- ابنة معیر ؛ بلا و سختی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، بنات معیر. (ناظم الاطباء).
-
معیر
لغتنامه دهخدا
معیر. [ م ُ ] (ع ص ) به عاریت دهنده چیزی را. (غیاث )(آنندراج ). عاریت دهنده . (ناظم الاطباء). || (اصطلاح فقهی ) کسی که مال خود را به عاریت می دهد.
-
معیر
لغتنامه دهخدا
معیر. [ م ُ ع َی ْ ی َ ] (ع ص ، اِ) ثوب معیر؛ جامه ٔ گور چشم . (مهذب الاسماء). قسمی از جامه ٔ ابریشمین منقش که در آن خالهایی باشد شبیه به چشم گورخر. (ناظم الاطباء): که وراء ممزج و معرج بغدادی و مطیر و معیر ششتری و دبیقی و قباطی مصری ووشی عدنی و برد ی...
-
معیر
لغتنامه دهخدا
معیر. [ م ُ ع َی ْ ی ِ ] (ع ص ) عیارگیر. (مهذب الاسماء). آنکه عیار و چاشنی زر و سیم را معین می کند. (ناظم الاطباء). چاشنی گیر (در زر وسیم ). عیارگر. عیارگیر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کسی که عیار طلا و نقره و مسکوکات را تعیین کند.
-
معیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mo'ayyer ۱. مقیاسگیرنده؛ عیارگر.۲. کسی که عیار پول را بسنجد.۳. نکوهشکننده؛ عیبگو.
-
واژههای مشابه
-
معیّر
فرهنگ نامها
(تلفظ: moeayyer) (عربی) (در قدیم) سنجیده شده ؛ نوعی پارچهی ابریشمی منقش ؛ (در تصدی دیوانی ) در دورهی قاجار مسئول ضرابخانهی هر کدام از شهرهای مهم ؛ (در قدیم) آن که عیار مسکوکات و طلا و نقره را معین میکرده است .
-
باغ معیر
لغتنامه دهخدا
باغ معیر. [غ ِ م ُ ع َی ْ ی ِ ] (اِخ ) نام باغی در مغرب تهران میان سید نصرالدین و میدان محمدیه (اعدام ) متعلق به خاندان معیرالممالک . (از مجله ٔ اطلاعات ماهانه ، شماره ٔ 98ص 8). آنجا آب انباری و مدرسه ای نیز باین نام هست .
-
بنت معیر
لغتنامه دهخدا
بنت معیر. [ ب ِ ت ُ م ِع ْ ی َ] (ع اِ مرکب ) داهیه . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
واژههای همآوا
-
معیّر
فرهنگ نامها
(تلفظ: moeayyer) (عربی) (در قدیم) سنجیده شده ؛ نوعی پارچهی ابریشمی منقش ؛ (در تصدی دیوانی ) در دورهی قاجار مسئول ضرابخانهی هر کدام از شهرهای مهم ؛ (در قدیم) آن که عیار مسکوکات و طلا و نقره را معین میکرده است .
-
مایر
لغتنامه دهخدا
مایر. [ ی ِ ] (ع ص ) غله کش . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مائر شود.