کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معیار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
معیار
/me'yār/
معنی
۱. آلتی که با آن چیزی سنجیده شود؛ مقیاس و آلت سنجش؛ اندازه؛ پیمانه.
۲. سنگ محک و ترازو برای سنجش طلا.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. اندازه، پیمانه، مقیاس
۲. میزان
۳. ضابطه، ملاک
۴. محک، سنگمحک
۵. سند
برابر فارسی
سنجه
دیکشنری
bench mark, canon, check, criterion, gauge, measure, norm, received, scale, standard, test, touchstone, unit, yardstick
-
جستوجوی دقیق
-
معیار
واژگان مترادف و متضاد
۱. اندازه، پیمانه، مقیاس ۲. میزان ۳. ضابطه، ملاک ۴. محک، سنگمحک ۵. سند
-
معیار
فرهنگ واژههای سره
سنجه
-
معیار
فرهنگ فارسی معین
(مِ) [ ع . ] (اِ.) مقیاس و آلت سنجش ، سنگ محک و ترازو برای سنجش زر. ج . معاییر.
-
معیار
لغتنامه دهخدا
معیار. [ م ِع ْ ] (ع اِ) اندازه و پیمانه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). وسیله ای که بدان چیز دیگر را بسنجند و برابر کنند بنابراین ترازو و پیمانه معیار است زیرا بوسیله ٔ آن دو اشیاء سنجیده و پیموده می شوند. (از اقرب الموارد). || ترازوی زر...
-
معیار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: معاییر] me'yār ۱. آلتی که با آن چیزی سنجیده شود؛ مقیاس و آلت سنجش؛ اندازه؛ پیمانه.۲. سنگ محک و ترازو برای سنجش طلا.
-
معیار
دیکشنری فارسی به عربی
اختبار , معيار , مقياس
-
واژههای مشابه
-
معيار
دیکشنری عربی به فارسی
متعارف , معيار , استاندارد , همگون
-
standard distance, standard distance deviation
فاصلۀ معیار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی نقشهبرداری] اندازهای برای بیان فشردگی توزیع مکانی عوارض پیرامون مرکز میانگین آن
-
measure of association
معیار پیوند
واژههای مصوّب فرهنگستان
[آمار، ریاضی] آمارهای که برای خلاصه کردن میزان وابستگی دو متغیر به کار میرود
-
theta criterion
معیار تتا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] در نظریۀ زایشی، محدودیتی در تخصیص نقشهای تتا که مطابق با آن هر موضوع فقط یک نقش تتا میپذیرد و هر نقش تتا فقط به یک موضوع تخصیص داده میشود
-
Gold standard
معیار طلایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سلامت] روشی که نزد همه، بهترین روش محسوب شود
-
standard work
اثر معیار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم کتابداری و اطلاعرسانی] اثری که در یک حوزۀ خاص عموماً الگوی شاخص محسوب میشود
-
criteria pollutant
آلایندۀ معیار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی محیطزیست و انرژی] هریک از آلایندههای عمدهای که در استانداردهای ملی و احیاناً بینالمللیِ هوا برای سلامتی انسان مضر تلقی میشود
-
control volume
حجم معیار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[هوافضا] ناحیهای معین در فضا که افزارهای با شارش جرمی مانند فشردهساز را احاطه میکند