کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معونت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
معونت
/ma'unat/
معنی
کمک کردن؛ مساعدت؛ یاری.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
یاری، کمک، مدد، امداد
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
معونت
واژگان مترادف و متضاد
یاری، کمک، مدد، امداد
-
معونت
واژگان مترادف و متضاد
یاری، کمک، مدد، امداد
-
معونت
فرهنگ فارسی معین
(مَ نَ) [ ع . معونة ] (مص م .) کمک کردن ، یاری کردن .
-
معونت
لغتنامه دهخدا
معونت . [ م َ ن َ ] (ع مص ) یاری دادن . (غیاث ). یاری کردن . عون . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || (اِمص ). یاری . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کمک . مدد : من دوست او باشم ... و معونت و مظاهرت خویش را پیش وی دارم . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 132). بنده آن...
-
معونت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: معونة] [قدیمی] ma'unat کمک کردن؛ مساعدت؛ یاری.
-
معونت
دیکشنری فارسی به عربی
مکافأة
-
واژههای مشابه
-
معونت کردن
واژگان مترادف و متضاد
یاری کردن، کمک نمودن، امداد کردن، مدد رساندن
-
معونت کردن
واژگان مترادف و متضاد
یاری کردن، کمک نمودن، امداد کردن، مدد رساندن
-
واژههای همآوا
-
معونة
لغتنامه دهخدا
معونة. [ م َ ن َ ] (اِخ ) بئر معونة؛ چاهی است نزدیک مدینه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). چاهی است بین زمین بنی عامر و حرة بنی سلیم و جمعی از اصحاب پیغمبر (ص ) ضمن جنگی در این مکان کشته شدند و حسان بن ثابت در قصیده ای آنها را مرثیت گفت . (از معجم ال...
-
معونة
لغتنامه دهخدا
معونة. [ م َ ن َ / م َع ْ وَ ن َ / م َع ْ وُ ن َ ] (ع اِمص ) یاری . ج ، معون . (مهذب الاسماء). یاری گری . ج ، معون . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به معونت شود. || در اصطلاح شرع عبارت است از امر خارق عادتی که ب...
-
مئونت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مؤونَة، جمع: مؤن] [قدیمی] ma'unat ۱. خرج؛ هزینه.۲. رنج؛ محنت.۳. لوازم معیشت.
-
جستوجو در متن
-
کار و خرج
فرهنگ گنجواژه
سختی، معونت.