کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معول پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
معول
/me'val/
معنی
تیشۀ دوسر که برای کندن و تراشیدن سنگ به کار میرود.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. استوار، معتمد
۲. تکیهگاه
۳. اعتماد، تکیه
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
معول
واژگان مترادف و متضاد
۱. استوار، معتمد ۲. تکیهگاه ۳. اعتماد، تکیه
-
معول
فرهنگ فارسی معین
(مُ عَ وَّ) [ ع . ] (اِمف .) محل اعتماد.
-
معول
لغتنامه دهخدا
معول . [ م َ ] (ع ص ) مغلوب صبر. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بیطاقت شده ومغلوب گشته در صبر و شکیبایی . (ناظم الاطباء). || اعتمادکرده شده . صیغه ٔ اسم مفعول از عول که به معنی اعتماد و تکیه کردن است . (غیاث ) (آنندراج ).
-
معول
لغتنامه دهخدا
معول . [ م َع ْ وَ ] (ع اِ) جای تکیه و اعتماد و جای استعانت . (غیاث ) (آنندراج ).
-
معول
لغتنامه دهخدا
معول . [ م ِع ْ وَ ] (ع اِ) آهنی که بدان کوه کنند و میتین . ج ، معاول . (منتهی الارب ). کلنگ آهنی که بدان سنگ را شکافند. (غیاث ) (آنندراج ). تیشه ٔ بزرگ که بوسیله ٔآن صخره ها را شکافند. (از اقرب الموارد) : با کسی که در همه ٔ ابواب بر تو مُعَوَّل کند ...
-
معول
لغتنامه دهخدا
معول . [ م ُ ع َوْ وِ ] (ع ص ) کسی که اعتماد می کند و اعتمادکننده . (ناظم الاطباء). متکی . مُعتَمِد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
معول
لغتنامه دهخدا
معول . [ م ُع َوْ وَ ] (ع مص ) اعتماد کردن و تکیه نمودن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). اعتماد کردن زیرا که به صیغه ٔ اسم از تعویل مصدر میمی هم آمده و تعویل به معنی اعتماد کردن است . (غیاث ) (آنندراج ). || (ص ، اِ) مستعان و م...
-
معول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: معاول] [قدیمی] me'val تیشۀ دوسر که برای کندن و تراشیدن سنگ به کار میرود.
-
معول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] mo'avval ۱. پناه.۲. (صفت) محل اعتماد؛ معتمد.
-
واژههای همآوا
-
ماول
لغتنامه دهخدا
ماول . [ ] (اِخ ) ابن شراره مکنی به ابوالخیر. طبیبی نصرانی از اهالی حلب بود که در ادب نیز دست داشت و از مقربان درگاه و کاتب معزالدوله ثمال بن صالح کلابی حاکم حلب بود و چون سلجوقیان بر عراق و شام چیره شدند به حاکم سلجوقی حلب تقرب جست و سپس به انطاکیه ...
-
جستوجو در متن
-
معاول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ مِعوَل] [قدیمی] ma'āvel = مِعول
-
معاول
لغتنامه دهخدا
معاول . [ م َ وِ ] (ع اِ) ج ِ مِعوَل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ج ِ معول به معنی آهنی که بدان کوه کنند و میتین . (آنندراج ). و رجوع به معول شود.
-
نظر گماشتن
لغتنامه دهخدا
نظر گماشتن . [ ن َ ظَ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) نگریستن . نگاه کردن . روی کردن : بر زهره نظر گماشت اول گفت ای به تو بخت را معول . نظامی .این زمان در تنعمی است که چرخ می نیارد براو گماشت نظر.ظهیر (آنندراج ).