کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معوق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
معوق
/mo'avveq/
معنی
بازدارنده؛ عقباندازنده.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. بازداشته، عقبافتاده، عقبانداخته، معطل، معوقه، بهتاخیرافتاده ≠ معین
۲. بلاتکلیف، پادرهوا، معلق
برابر فارسی
پس افتاده، دیرکرده
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
معوق
واژگان مترادف و متضاد
۱. بازداشته، عقبافتاده، عقبانداخته، معطل، معوقه، بهتاخیرافتاده ≠ معین ۲. بلاتکلیف، پادرهوا، معلق
-
معوق
فرهنگ واژههای سره
پس افتاده، دیرکرده
-
معوق
فرهنگ فارسی معین
(مُ عَ وَّ) [ ع . ] (اِمف .) درنگ شده ، به تأخیر افتاده .
-
معوق
لغتنامه دهخدا
معوق . [ م ُ ع َوْ وَ ] (ع ص ) بر درنگ داشته شده و بازداشته . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). بازداشته شده و دربندداشته شده . (غیاث ) (آنندراج ). || تعویق شده و درنگ شده . (ناظم الاطباء). پس افتاده . به دیری کشیده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- مع...
-
معوق
لغتنامه دهخدا
معوق . [ م ُ ع َوْ وِ ] (ع ص ) درنگ کننده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). درنگ کننده در کارها. (ناظم الاطباء). بازدارنده . دیرکشاننده . سپوزکار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
معوق
لغتنامه دهخدا
معوق . [ م ُع ْ وِ ] (ع ص ) مرد خوابناک سرجنبان . || گرسنه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
معوق
دیکشنری عربی به فارسی
مسدود کننده , اشکاتراش
-
معوق
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mo'avveq بازدارنده؛ عقباندازنده.
-
واژههای مشابه
-
معوق گذاشتن
واژگان مترادف و متضاد
بهتاخیر انداختن، عقب انداختن، به تعویق انداختن
-
معوق ماندن
واژگان مترادف و متضاد
بهتاخیر افتادن، عقب افتادن
-
معوق گذاردن
دیکشنری فارسی به عربی
علق
-
معوق کردن
دیکشنری فارسی به عربی
اعق
-
جستوجو در متن
-
مسدود کننده
دیکشنری فارسی به عربی
معوق