کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معوذ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
معوذ
/mo'avvez/
معنی
آنچه بلا را دفع میکند؛ دفعکنندۀ بلا.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
معوذ
فرهنگ فارسی معین
(مُ عَ وِّ) [ ع . ] (اِفا.) آنکه تعویذ با خود دارد.
-
معوذ
لغتنامه دهخدا
معوذ. [ م ُ ع َوْ وَ ] (ع اِ) جای گردن بند از اسب و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جای قلاده . (از اقرب الموارد). || (ص ) ناقه ای که پیوسته به یک جا ماند و از جای نرود. || (اِ) چراگاه شتر در پیرامون سراها. (منتهی الارب ) (آنندراج )...
-
معوذ
لغتنامه دهخدا
معوذ. [ م ُ ع َوْ وَ / وِ ] (ع ص ) گیاه در بن خار یا درزمین درشت و سخت رسته که شتر بدان نرسد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
معوذ
لغتنامه دهخدا
معوذ. [ م ُ ع َوْ وِ ] (اِخ ) رجوع به عفراء (ابناء...) و معاذبن عفراء شود.
-
معوذ
لغتنامه دهخدا
معوذ. [ م ُ ع َوْ وِ ] (ع ص ) آنکه تعویذ با خود دارد. (ناظم الاطباء).
-
معوذ
لغتنامه دهخدا
معوذ. [ م ُع ْ وِ ] (ع ص ) ماده ٔ نوزاینده . مُعیذ. (منتهی الارب )(از اقرب الموارد). هر ماده ٔ نوزاییده خواه مادیان و شتر و سگ باشد و یا حیوانی دیگر. (ناظم الاطباء).
-
معوذ
لغتنامه دهخدا
معوذ. [م ِع ْ وَ ] (ع اِ) تعویذ و هرچیز که بدی را برمی گرداند و دفع می کند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
-
معوذ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mo'avvez آنچه بلا را دفع میکند؛ دفعکنندۀ بلا.
-
واژههای همآوا
-
معوز
لغتنامه دهخدا
معوز. [ م ِع ْ وَ ] (ع اِ) جامه ٔ کهنه . (دهار). جامه ٔ کهنه ٔ هر وقتی بدان جهت که لباس درویشان است . مِعْوَزَة. ج ، معاوز. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). جامه ٔ کهنه و مستعمل . (ناظم الاطباء).
-
معوز
لغتنامه دهخدا
معوز. [ م ُع ْ وِ ] (ع ص ) درویش و نیازمند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). فقیر. (اقرب الموارد).
-
معوز
لغتنامه دهخدا
معوز.[ م َ ] (اِخ ) شهری است در کرمان ، میان این شهر و جیرفت دو منزل است از طریق فارس . (از معجم البلدان ).
-
معوض
لغتنامه دهخدا
معوض . [ م ُ ع َوْ وَ ] (ع ص ، اِ) مقابل عوض . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). در معاملات ، معوض مالی که از طرف ایجاب کننده داده می شود معوض نام دارد. و مالی که از طرف قبول کننده داده می شود غالباً عوض گویند. در خصوص بیع، معوض را مثمن و عوض را ثمن گویند...
-
جستوجو در متن
-
عفراء
لغتنامه دهخدا
عفراء. [ ع َ ] (اِخ ) (ابناء...) معوذ و معاذ. صحابیان اند و آن هر دو پسر حارث بن رفاعة و عفراء نام مادر ایشان است که او دختر عبیدبن ثعلبة باشد. (از منتهی الارب ).