کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معنی آفرین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
آفرین
/'āfarin/
معنی
۱. در برابر کار خوب کسی به او میگویند، فری؛ زه؛ زهی؛ خه؛ خهی؛ احسنت؛ بارکالله: ◻︎ بر آن «آفرین» کآفرین آفرید / مکان و زمان و زمین آفرید (فردوسی: ۶/۲۴۱).
۲. (ادبی) [مجاز] شعری که در آن دیگری را ستایش کرده باشند؛ مدیحه.
۳. (بن مضارعِ آفریدن) = آفریدن
۴. آفریننده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): جانآفرین، جهانآفرین، سخنآفرین.
۵. [مقابلِ نفرین] دعای نیک: ◻︎ بیآزاری و خامشی برگزین / که گوید که نفرین بِه از آفرین (فردوسی: ۳/۲۸۰).
۶. (اسم مصدر) [قدیمی] آفرینش: ◻︎ بر آن آفرین ﹋«︁فرین» آفرید / مکان و زمان و زمین آفرید (فردوسی: ۶/۲۴۱).
۷. (اسم) [قدیمی] ستایش؛ شُکر؛ سپاس.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. دعا، نیایش
۲. تحسین، تعریف، تمجید، درود، ستایش، مدح
۳. احسنت، بهبه، حبذا، خوشا، خهخه، زه، زهی، مرحبا، مریزاد، وه
۴. خوشی، خیر، سعادت ≠ لعن، نفرین
فعل
بن گذشته: آفرید
بن حال: آفرین
دیکشنری
acclamation, applause, praise
-
جستوجوی دقیق
-
آفرین
فرهنگ نامها
(تلفظ: āfarin) تحسین ، ستایش ، مدح ، شکر ، سپاس ، تهنیت ، تبریک ، نوایی در موسیقی ؛ (در قدیم) درخواست و التماس از درگاه خداوند ، دعا ؛ (در قدیم) آفرینش .
-
آفرین
واژگان مترادف و متضاد
۱. دعا، نیایش ۲. تحسین، تعریف، تمجید، درود، ستایش، مدح ۳. احسنت، بهبه، حبذا، خوشا، خهخه، زه، زهی، مرحبا، مریزاد، وه ۴. خوشی، خیر، سعادت ≠ لعن، نفرین
-
آفرین
فرهنگ فارسی عمید
(شبهجمله) [پهلوی: āfrin] 'āfarin ۱. در برابر کار خوب کسی به او میگویند، فری؛ زه؛ زهی؛ خه؛ خهی؛ احسنت؛ بارکالله: ◻︎ بر آن «آفرین» کآفرین آفرید / مکان و زمان و زمین آفرید (فردوسی: ۶/۲۴۱).۲. (ادبی) [مجاز] شعری که در آن دیگری را ستایش کرده باشند؛ ...
-
آفرین
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ په . ] ( اِ.)1 - تحسین . 2 - سپاس . 3 - درود، تهنیت ، تبریک . 4 - دعای نیک .
-
آفرین
فرهنگ فارسی معین
(فَ) (ص فا.) آفریننده : جهان آفرین ، سخن آفرین .
-
آفرین
لغتنامه دهخدا
آفرین . [ ف َ ] (اِ) زه . فری .فریش . افرا. آباد. خَه . خهی . بَه . بَه بَه . پَه . پَه پَه . زهی . پَخ پَخ . آخ . (برهان ). اَخ . (برهان ). بخ . وَه . وَه وَه . شاباش . شادباش . شادزی . مریزاد. دستخوش . انوشه . انوشه بزی . چنانهن (؟). احسنت . مرحبا....
-
آفرین
لغتنامه دهخدا
آفرین . [ ف َ ] (اِخ ) تخلص شیخ قلندربخش هندوستانی که به فارسی شعر می سروده و منظومه ٔ تحفةالصنایع از اوست . || تخلص شاعری فارسی گوی از رؤسای قوم کاینهه ساکن اﷲآباد. || تخلص شاه فقیراﷲ لاهوری ، که در بادی عمر زردشتی بوده و سپس بدین اسلام درآمده و به...
-
آفرین
لغتنامه دهخدا
آفرین . [ ف َ ] (نف مرخم ) مخفف آفریننده در کلمات مرکبه ، چون آفرین آفرین ، بکرآفرین ، جان آفرین ، جهان آفرین ، دادآفرین ، زبان آفرین ، سحرآفرین ، سحرحلال آفرین ، سخن آفرین ، صورت آفرین ، گیتی آفرین : جهان شد ز دادش پر از آفرین بفرمان دادار دادآفرین ...
-
واژههای مشابه
-
افرین
دیکشنری فارسی به عربی
استقبال حافل , هوراه
-
عشق آفرین
لغتنامه دهخدا
عشق آفرین . [ ع ِ ف َ ] (نف مرکب ) عشق آفریننده . آنکه با زیبائی خود در کسان تولید عشق کند. (فرهنگ فارسی معین ).
-
گیتی آفرین
لغتنامه دهخدا
گیتی آفرین . [ ف َ ] (نف مرکب ) آفریننده ٔ جهان . خالق جهان و گیتی . از صفات ایزدی است . (بهار عجم ) (آنندراج ). خداوند. پروردگار. آفریدگار : امام الحق که او را آفرین گویی است در گیتی هر آن کو طاعت یزدان گیتی آفرین دارد. امیر معزی (از آنندراج ) (ارمغ...
-
بهآفرین
فرهنگ نامها
(تلفظ: beh āfarin) خوب آفریده ، خوش سیما ، خوش منظر .
-
جهان آفرین
فرهنگ نامها
(تلفظ: jahān āfarin) آن که عالم را خلق کرده است ؛ خدا .
-
نوشآفرین
فرهنگ نامها
(تلفظ: nuš āfarin) (نوش + آفرین = آفریننده) ، آفریننده خوشی و لذت ، آفرینندهی شیرینی ؛ (به مجاز) نیکبخت و سعادتمند ؛ (در اعلام) نام قهرمان زن کتاب ' نوش آفرین و گوهر تاج ' .