کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معنا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
مانا
واژگان مترادف و متضاد
۱. باقی، پایا، پایدار، جاوید، ماندنی ≠ زوالپذیر، فانی ۲. شبیه، مثل،
-
مانع
واژگان مترادف و متضاد
۱. بازدارنده، جلوگیر، رادع، مخل، مزاحم ۲. بند، سد ۳. حاجز ۴. حایل ۵. عایق ۶. محظور، محذوریت ۷. مشکل، ایراد
-
مانا
فرهنگ نامها
(تلفظ: mānā) (صفت از ماندن) ماندنی ، پایدار ؛ (در پهلوی) به معنی مانند و مانند بودن است .
-
مانع
فرهنگ واژههای سره
بازدارنده، گیر، راهبند
-
مانا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: mānāk] [قدیمی] mānā ۱. مثل؛ مانند؛ نظیر.۲. (قید) همانا.۳. (قید) گویی؛ پنداری؛ شاید: ◻︎ آنکس که مرا بکشت باز آمد پیش / مانا که دلش بسوخت بر کشتهٴ خویش (سعدی: ۱۳۵).
-
مانع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [جمع: مَنَعة و مَوانع] māne' ۱. بازدارنده؛ جلوگیریکننده.۲. (اسم) [عامیانه، مجاز] مشکل؛ معضل.〈 مانع شدن: (مصدر متعدی) [قدیمی] منع کردن؛ جلوگیری کردن.
-
مانا
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) نیروی مستقل مادی و روحانی که در همه جا پراکنده است و در همة شعارها و موجودات و اشیاء مقدس شرکت دارد.
-
مانا
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - (ص .) شبیه ، مانند، نظیر. 2 - (ق .) ادات تشبیه و تردید: گویی ، پنداری .
-
مانع
فرهنگ فارسی معین
(نِ) [ ع . ] 1 - (اِفا.) بازدارنده ، منع کننده . ج . مانعون . 2 - (اِ.) اشکال ، مزاحمت . ج . موانع .
-
مانا
لغتنامه دهخدا
مانا. (اِ) به زبان زند و پازند خدای عزوجل است . (برهان ). نام خدای عزوجل است (از ژند نوشته شد). (فرهنگ جهانگیری ). به زبان ژند و پاژند نام ایزد تعالی است و صاحب دساتیر «مونا» تصحیح کرده . (آنندراج ) (انجمن آرا). در فرهنگ دساتیر (ص 265) پس از نقل قول ...
-
مانا
لغتنامه دهخدا
مانا. (نف ) به معنی شبیه و نظیر و مثل و مانند آمده است . (برهان ) (از آنندراج ). مانند را گویند. (فرهنگ جهانگیری ). صفت مشبه از «ماندن » و «مانستن ». ماننده . شبیه . (فرهنگ فارسی معین ) : دروغ به راست مانا به که راست به دروغ مانا. (قابوسنامه از امثال...
-
مانا
لغتنامه دهخدا
مانا.(اِ) نیروی مستقل مادی وروحانی که همه جا پراکنده است و در همه ٔ شعارها و موجودات و اشیاء مقدس شرکت دارد. «دورکیم » مانا را خدایی می داند که مردم بدوی پرستش می کنند. خدایی است بی شخصیت و بی نام و بی تاریخ که در همه جا و همه ٔ اشیا پراکنده است . شک...
-
مانع
لغتنامه دهخدا
مانع. [ ن ِ ] (اِخ ) ابن المسیب بن المقدادبن بدران المری الذهلی الوائلی متوفی به سال 860 هَ . ق . امیر نجد و نواحی آن بود. وی جد دوم امیر سعود است که آل سعود بدو منسوبند و منانعه که از ساکنان نجد هستند از نسل او محسوب می شوند. (از اعلام زرکلی ج 3 ص 8...
-
مانع
لغتنامه دهخدا
مانع. [ ن ِ ] (اِخ ) نامی از نامهای خدای تعالی است . (مهذب الاسماء، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). نامی از نامهای خدای تعالی به معنی ناصر است . (یادداشت ایضاً).
-
مانع
لغتنامه دهخدا
مانع. [ ن ِ ] (ع ص ، اِ) بازدارنده . ج ، مَنَعَة. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). منعکننده . ج ، مَنَعَة، مانِعون . (ناظم الاطباء). جلوگیرنده . دافع. رادع . زاجر. عایق . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و چون بنگریستم مانع این سعادت راحت ان...