کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معمول داشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
معمول داشتن
معنی
( ~. تَ) [ ع - فا. ] (مص م .) به کار بستن ، انجام دادن .
فرهنگ فارسی معین
مترادف و متضاد
۱. انجام دادن، اجرا کردن
۲. متداول ساختن، باب کردن، رایج کردن ≠ از رواج انداختن، نارایج کردن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
معمول داشتن
واژگان مترادف و متضاد
۱. انجام دادن، اجرا کردن ۲. متداول ساختن، باب کردن، رایج کردن ≠ از رواج انداختن، نارایج کردن
-
معمول داشتن
فرهنگ فارسی معین
( ~. تَ) [ ع - فا. ] (مص م .) به کار بستن ، انجام دادن .
-
معمول داشتن
لغتنامه دهخدا
معمول داشتن . [ م َ ت َ ] (مص مرکب ) عمل نمودن . رعایت کردن . (ناظم الاطباء). عمل کردن . اجرا کردن . کار بستن .به کار بردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): و آن عالی جاه باید همین قاعده را معمول دارد. (منشآت قائم مقام ). || استعمال کردن . (ناظم الاطباء...
-
واژههای مشابه
-
معمول کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. مرسوم کردن، متداول کردن، رواج دادن، باب کردن ۲. اجرا کردن، عملی ساختن
-
غیر معمول
فرهنگ واژههای سره
نابهنجار
-
modal speed
سرعت معمول
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] سرعتی که بیشترین بسامد را در زمان و مکان مشخص در بین رانندگان دارد
-
غذای معمول
واژههای مصوّب فرهنگستان
[تغذیه] ← خوراک روزانه
-
معمول شدن
لغتنامه دهخدا
معمول شدن . [ م َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) عمل شدن . به کار بسته شدن : به هر خدمت که مقرر گردد چاکرانه معمول خواهد شد. (منشآت قائم مقام ). || مرسوم شدن . رایج گشتن . متداول شدن .
-
معمول کردن
لغتنامه دهخدا
معمول کردن . [ م َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به کار بستن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). عمل کردن . || متداول کردن . مرسوم کردن . رایج ساختن . || پروردن . به عمل آوردن . ساختن و پرداختن : قرب صد هزارسر گوسفند و هزار سر گاو که در خانه ها بنمک معمول کرده ... ...
-
معمول به
لغتنامه دهخدا
معمول به . [ م ُ لُن ْ ب ِه ْ ] (ع ص مرکب ) عمل شده بدان . مرسوم . متداول .
-
معمول کردن
دیکشنری فارسی به عربی
اسلوب
-
معمول سازی
دیکشنری فارسی به عربی
مقدمة
-
رسم معمول
دیکشنری فارسی به عربی
موسسة
-
تدابیر معمول
دیکشنری فارسی به عربی
إجراءاتٌ رَتيبة (رُوتينية)