کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معمور ساختن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
اعمار
لغتنامه دهخدا
اعمار. [ اِ ] (ع مص ) باشنده ٔ جایی گردانیدن : اعمره المکان ؛ باشنده ٔ آنجای گردانید. (منتهی الارب ). قرار دادن کسی را در مکانی تا معمور کند آنرا: اعمر فلاناً المکان ؛ جعله یعمره . (از اقرب الموارد). باشنده ٔ جایی گردانیدن . (ناظم الاطباء). || آباد ی...
-
پراکندگی
لغتنامه دهخدا
پراکندگی . [ پ َک َ دَ / دِ ] (حامص ) پراگندگی . پریشانی . تفرّق . تفرقه . تشتت . شمل . تَذعذع . تبدد. شتات . شَت ّ. (منتهی الارب ). شَعَث . (دهار) (منتهی الارب ). افتراق . نَشر. انتشار. تَقعقع. (منتهی الارب ). استشتات : و داناست به مصالح جمع ساختن پ...
-
شماخی
لغتنامه دهخدا
شماخی . [ ش َ ] (اِخ ) لقب آن دارالملک است . (از لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔمؤلف ). شهری است به اران به یک فرسنگی لشکرگاهی که شروان شاه بدانجا نشیند. (از حدود العالم ). نام شهر حاکم نشین شروان . (ناظم الاطباء). شهری معمور از بلاد شروان در ط...
-
مستظهر
لغتنامه دهخدا
مستظهر. [ م ُ ت َ هََ ] (ع ص ) نعت مفعولی از استظهار. تکیه کرده بر یاری کسی . پشت گرم . رجوع به استظهار شود : اما قومی مستظهر باید که رود به مردم و آلت و عدت ... (تاریخ بیهقی ص 266).به فخر و محمدت و شکر و مدح مستظهرز عمر و مملکت و عز و بخت برخوردار. ...
-
مهندس
لغتنامه دهخدا
مهندس . [ م ُ هََ دِ ] (معرب ، ص ، اِ) (معرب از اندازه ٔ فارسی ) مهندز. اندازه گیرنده . (غیاث ). تقدیرکننده . (مهذب الاسماء) محاسب . شماردار. مقدر : ز دینار و گوهر هزاران هزارکه آن را مهندس نداند شمار. فردوسی .گهر دادش و چیز چندین ز گنج که ماند از شم...
-
تعمیر
لغتنامه دهخدا
تعمیر. [ ت َ ] (ع مص ) زندگانی دادن . (زوزنی ) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (آنندراج ). زندگانی دراز دادن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد): لعمری لئن عمرتم السجن خالداً؛ ای ادمتم سجنه ُ کانهم جعلوا خالداً للسجن عمری . (ا...
-
عمارت
لغتنامه دهخدا
عمارت . [ ع َ / ع ِ رَ ] (ع مص ) عمارة. مأهول و مسکون گرداندن . (از لسان العرب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). مأخوذ از عربی ، آباد داشتن و آباد کردن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) : اموال بسیار در عمارت آن صرف کرد. (ترج...
-
رغبت
لغتنامه دهخدا
رغبت . [ رَ ب َ ] (ع اِمص )میل و اراده . (ناظم الاطباء). خواهش ، و خواهش از روی میل و آرزو از چیزی . (ناظم الاطباء). میل و خواهش به چیزی . (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ).خواهش کردن ، و با (در) متعدی شود و با لفظ آمدن و افتادن و داشتن م...
-
بسیج
لغتنامه دهخدا
بسیج . [ ب َ / ب ِ ] (اِمص ) بسیچ . پسیچ . ساختگی کارها و کارسازیها و ساخته شدن و آماده گردیدن باشد خصوصاً ساختگی و کارسازی سفر. (برهان ). ساختگی و آمادگی . (ناظم الاطباء). آماده شدن برای کار. (واژه های فرهنگستان ایران ). بمعنی ساختگی وآماده شدن برای...
-
مقبول
لغتنامه دهخدا
مقبول . [ م َ ] (ع ص ) جامه ٔ درپی کرده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جامه ٔ مرقع. (از اقرب الموارد). || پذرفتارگردیده . (آنندراج ). پذیرفته شده . به اجابت رسیده . قبول شده .(از ناظم الاطباء). مورد قبول واقع شده : تویی مقبول و هم قابل ت...
-
اسقلبیوس
لغتنامه دهخدا
اسقلبیوس . [ اَ ق َ ل ِ ] (اِخ ) رب ّالنوع طب . در اساطیر یونانی فرزند افولن . او نه تنها بیماران را شفا می بخشیدبلکه مردگان را نیز احیا می کرد. فلوطن خدای مردگان و جهنم به زاوش شکایت برد که اسقلبیوس زود است مملکت مرا بی اهل سازد و زاوش اسقلبیوس را ب...
-
آراستن
لغتنامه دهخدا
آراستن . [ ت َ ] (مص ) (از پهلوی آرو، ایستادن ، برخاستن ، دور شدن ) زیب . زین . تقیین . تزیین . تجمیل . تحلیه . توشیح . تزویق . زبرجه . بزیب و زینت مزیّن کردن . تحسین کردن . متحلی کردن . آمودن . زیورکردن . آذین کردن . بگلگونه و غازه کردن : شاه دیگر ر...
-
طرابلس غرب
لغتنامه دهخدا
طرابلس غرب . [ طَ ب ُ ل ُ س ِ غ َ ] (اِخ ) شهری است بمغرب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شهری است در پایان سرزمین برقةو ابتدای زمین افریقیه . (معجم البلدان چ مصر ج 1 ص 285). از مشاهیر بلاد افریقیه مملکتی است از اقلیم دوم و سوم و بلاد مشهورش فزان و ولای...
-
پیوستن
لغتنامه دهخدا
پیوستن . [ پ َ / پ ِ وَ ت َ ] (مص ) مقابل گسیختن . متصل کردن . اتصال دادن . وصل . (دهار) (تاج المصادر). وصیلة؛ بهم آوردن . ترصیص ؛ بهم کردن . (دهار). الحاق کردن . منضم ساختن . رجوع به پیوندیدن شود : یکروز بهرام با سپاه عرب و منذر بصید شده بود. از دور...
-
ابوالفضل
لغتنامه دهخدا
ابوالفضل . [ اَ بُل ْ ف َ ] (اِخ ) بیهقی . الشیخ ابوالفضل محمدبن الحسین الکاتب البیهقی . ابوالحسن علی بن زید بیهقی در صص 178 - 175 گوید: او دبیر سلطان محمود بود به نیابت ابونصربن مشگان و دبیر سلطان محمدبن محمود بود و دبیر سلطان مسعودآنگاه دبیر سلطان ...