کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معمورة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
معمورة
لغتنامه دهخدا
معمورة. [ م َ رَ ] (اِخ ) نام شهر مصیصه است و این شهر را از برای آن چنین خواندند که به دست دشمن خراب شد و منصور آن را دوباره آباد ساخت و بارویی بر گرداگرد آن کشید و مسجدی بنا کرد. (از معجم البلدان ). نام دیگر شهر مصیصه است . این شهر پس از آن که بر اث...
-
معمورة
لغتنامه دهخدا
معمورة. [ م َ رَ ] (ع ص ) معموره . و رجوع به معموره شود.
-
واژههای مشابه
-
معموره
لغتنامه دهخدا
معموره . [ م َ رَ ] (ع ص ، اِ) تأنیث معمور. آباد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). معمورة. آبادان : در مقصوره ٔ معموره انبوهی دیدم پرسیدم که این اجتماع از بهر چیست . (مقامات حمیدی چ شمیم ص 11).- معموره ٔ ارض ؛ آبادانی جهان . (حدود العالم ، یادداشت به خ...
-
معموره ٔ عمرولیث
لغتنامه دهخدا
معموره ٔ عمرولیث . [ م َ رَ / رِ ی ِ ع َ رِ ل َ ] (اِخ ) کنایه از شهر شیراز است چه گویند شیراز را عمرولیث بنا کرده است . (برهان ) (آنندراج ). نام شهر شیراز. (ناظم الاطباء).
-
معموره شدن
لغتنامه دهخدا
معموره شدن . [ م َ رَ / رِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) معمور شدن . آباد شدن : بر خرابی صبر کن کز انقلاب روزگاردشتها معموره و معموره ها صحرا شود. صائب .و رجوع به معمور شدن شود.
-
جستوجو در متن
-
آبادکرد
لغتنامه دهخدا
آبادکرد. [ ک َ / ک ِ ] (ن مف مرکب ) بناکرده . معموره . آبادکرده . ساخته : این نهال نشانده را مشکن مکن آبادکرد خویش خراب .مسعودسعد.
-
پوسکلان
لغتنامه دهخدا
پوسکلان .(اِخ ) نام عشیرتی کرد ساکن در قضای کاخته از سنجاق ملاطیه از ولایت معمورة العزیز. (قاموس الاعلام ترکی ).
-
چارسنجاق
لغتنامه دهخدا
چارسنجاق . [ س َ ] (اِخ ) قصبه ای از قصبات کشور ترکیه که در ولایت معمورة العزیز در 40 هزارمتری شمال خرپوت واقع است . (قاموس الاعلام ج 1).
-
جده ٔ بزرگ
لغتنامه دهخدا
جده ٔ بزرگ . [ ج َدْ دَ ی ِ ب ُ زُ ] (اِخ ) نام یکی از دو مدرسه ٔ معروف در اصفهان که در بازار وبحبوحه ٔ شهر و وسط معموره قرار دارد و طلاب علوم دینیه در آن سکونت دارند. (از مرآت البلدان ج 4 ص 215).
-
جده ٔ کوچک
لغتنامه دهخدا
جده ٔ کوچک . [ ج َدْ دَ ی ِ چ ِ ] (اِخ ) مدرسه ٔ.... نام یکی از دو مدرسه ٔ معروف در اصفهان که در بازار در وسط معموره ٔ شهر واقع شده و طلاب علوم دینیه در آن سکونت دارند. (از مرآت البلدان ج 4 ص 215).
-
محمیة
لغتنامه دهخدا
محمیة. [ م َ می ی َ ] (ع ص ) حمایت شده . حراست شده : لازالت معمورة الاطراف والارکان محمیة الاکناف والبنیان . (سندبادنامه ص 10).- دولت محمیه ؛ دولت تحت الحمایة.
-
ایمن آباد
لغتنامه دهخدا
ایمن آباد. [ م ِ ] (اِ مرکب ) محل بی بیمی و بی خطری . جای امن وآسایش . موضع امن و راحت . (فرهنگ فارسی معین ).مقام امن . (شرفنامه ). جای امن . (مؤید الفضلا). جای امن و آباد. در عنصر دانش محل امن بهشت و کعبه . البته به معنی معموره ٔ ایمن از عالم از قب...
-
درنده
لغتنامه دهخدا
درنده . [ دَ رَ دَ ] (اِخ ) قصبه ای است که در میان کوهستان آبستان واقع گردیده و بر جنوب شهر سیواس اتفاق افتاده ، و گویند اصل آن دارنده بوده ، درنده مخفف آنست و سه هزار باب خانه ٔ معموره و باغات خوب دارد و در هر باغی عمارتی نیکو است و نهری از کنارش می...