کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معلی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
معلی
فرهنگ فارسی معین
(مُ عَ ل لا) [ ع . ] 1 - (اِمف .) برافراشته ، بلند شده . 2 - (ص .) بلند، رفیع .
-
معلی
لغتنامه دهخدا
معلی . [ م ُ ] (ع ص ) بلندگرداننده و افرازنده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || بر بلندی برآینده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به اِعلاء شود.
-
معلی
لغتنامه دهخدا
معلی . [ م ُ ع َل ْ لا ] (اِخ ) ابن خُنَیْس بزاز کوفی از اصحاب امام جعفر صادق (ع ) است . علمای رجال شیعه را در باب او اختلاف است . چنانکه بعضی او را موثق ندانسته اند و یا قدح کرده اند. لیکن شیخ طوسی در کتاب غیبت او را از ممدوحان شمرده است ، و از ابوب...
-
معلی
لغتنامه دهخدا
معلی . [ م ُ ع َل ْ لا ] (اِخ ) ابن منصور رازی مکنی به ابویعلی از فقهای حنفی است . وی فقه و اصول و کتب ابویوسف یعقوب بن ابراهیم شاگرد ابوحنیفه را روایت کرده است . وفات او به بغداد در سال 211 هَ . ق . اتفاق افتاد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). از رجال ...
-
معلی
لغتنامه دهخدا
معلی . [ م ُ ع َل ْ لا ] (اِخ ) رجوع ابوالیمان معلی بن راشد شود.
-
معلی
لغتنامه دهخدا
معلی . [ م ُ ع َل ْ لا ] (اِخ ) رجوع به ابوالحسن معلی بن زیاد الفردوسی شود.
-
معلی
لغتنامه دهخدا
معلی . [ م ُ ع َل ْ لا ] (اِخ ) رجوع به ابوالهیثم معلی بن اسد شود.
-
معلی
لغتنامه دهخدا
معلی . [ م ُ ع َل ْ لا ] (اِخ ) رجوع به ابوعبداﷲ معلی بن سلام دمشقی شود.
-
معلی
لغتنامه دهخدا
معلی . [ م ُ ع َل ْ لا ] (اِخ ) رجوع به ابویعلی معلی بن منصور شود.
-
معلی
لغتنامه دهخدا
معلی . [ م ُ ع َل ْ لا ] (ع ص ) بلند. (آنندراج ). بلندکرده و برافراشته . بلند و رفیع. معلا. (ناظم الاطباء). و رجوع به معلا شود. || بزرگ . (آنندراج ).بزرگ و بزرگ کرده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). بزرگ قدر: کربلای معلی . || (اِ) هفتم از تیر قمار...
-
معلی
لغتنامه دهخدا
معلی . [ م ُ ع َل ْ لی ] (ع ص ) بلندکننده و افرازنده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به تعلیة شود. || آنکه به جانب راست ناقه و گوسپند به دوشیدن آید. (منتهی الارب ) (آنندراج ). آنکه از جانب راست ، گوسپند و ماده شتر را بدوشد. (ناظم الاطباء) ...
-
معلی
لغتنامه دهخدا
معلی . [ م ُ لا ] (ع مص ) مصدر میمی است به معنی علو. ج ، معالی . (غیاث ، ذیل معالی ) (آنندراج ).
-
معلی
لغتنامه دهخدا
معلی . [ م ُع َل ْ لا ] (اِخ ) رجوع به ابوالحسن معلی بن فضل شود.
-
معلی
لغتنامه دهخدا
معلی . [ م ُع َل ْ لا ] (اِخ ) رجوع به ابویعلی معلی بن مهدی شود.
-
معلی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mo'allā = معلا