کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معلم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
معلم
/mo'lam/
معنی
چیزی که بهواسطۀ نشان و علامت مخصوصی ممتاز باشد و شناخته شود؛ نشاندار.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
آموزنده، آموزگار، اتابک، استاد، پرورشدهنده، پروراننده، دبیر، لله، مدرس، مربی، هادی ≠ دانشآموز، شاگرد
برابر فارسی
آموزگار
دیکشنری
educator, instructor, mentor, preceptor, schoolmaster, teacher
-
جستوجوی دقیق
-
معلم
واژگان مترادف و متضاد
آموزنده، آموزگار، اتابک، استاد، پرورشدهنده، پروراننده، دبیر، لله، مدرس، مربی، هادی ≠ دانشآموز، شاگرد
-
معلم
فرهنگ واژههای سره
آموزگار
-
معلم
فرهنگ فارسی معین
(مَ لَ) [ ع . ] (اِ.) علایم راهنمایی در کنار راه و جاده . ج . معالم .
-
معلم
فرهنگ فارسی معین
(مُ عَ لِّ) [ ع . ] (اِفا.) آموزنده ، تعلیم کننده .
-
معلم
فرهنگ فارسی معین
(مُ لَ) [ ع . ] (اِمف .) نشان دار، شناخته شده .
-
معلم
لغتنامه دهخدا
معلم . [ م َ ل َ ] (ع اِ) نشان که در بیابان بود. (مهذب الاسماء). نشان راه . (دهار). نشان که به راه نهند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). آنچه بدان وسیله می توان راه را پیدا کرد مانند نشان و جز آن . ج ، معالم . (از اقرب الموارد). اثر راه ...
-
معلم
لغتنامه دهخدا
معلم . [ م ُ ع َل ْ ل َ ] (ع ص ) تعلیم داده شده و آداب آموزانیده شده و اکثر استعمال این لفظ در حیوانات است چون سگ معلم و بوزنه ٔ معلم و طوطی معلم و علی هذا القیاس . (غیاث ) (آنندراج ). آموخته شده و تعلیم شده و پندداده شده و تربیت شده خواه انسان باشد ...
-
معلم
لغتنامه دهخدا
معلم . [ م ُ ع َل ْ ل ِ ] (ع ص ، اِ) آموزاننده . (غیاث ) (آنندراج ). آموزنده . تعلیم کننده . مدرس . (ناظم الاطباء). آموزگار. آموزنده . استاد. مدرس . شیخ . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : فرستاده ٔ شاه چون دید زودهمان بانگ و خشم معلم شنود. فردوسی .چنانک...
-
معلم
لغتنامه دهخدا
معلم . [ م ُ ل َ ] (ع ص ) نقش دار و مخطط، چه عَلَم به معنی نقش و نشان است . (غیاث ) (آنندراج ). نگارکرده . نگارین . مطرز. منقش (جامه و جز آن ). (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : ز اشک ابر نیسانی به دیبا شاخ شد معلم ز بوی باد آذاری به عنبر شاخ شد معجون . ...
-
معلم
لغتنامه دهخدا
معلم . [ م ُ ل ِ ] (ع ص ) آگاه کننده . (مهذب الاسماء) : بیشتر ایلچیان به نزدیک پادشاه زادگان از برادران و برادرزادگان قاآن روان کرد معلم از احوال و وقوع حادثه . (جهانگشای جوینی ). و رجوع به اعلام شود. || آنکه نشان می کند جامه را به نشان مخصوصی . (ناظ...
-
معلم
دیکشنری عربی به فارسی
معلم , معلم مذهبي , نشان اختصاصي , نقطه تحول تاريخ , واقعه برجسته , راهنما , ناصح , مربي , مرشد , فرسخ شمار , مرحله مهمي از زندگي , مرحله برجسته , با ميل خود شمار نشان گذاري کردن , اموختار , اموزگار , مدرس , دبير , لله , معلم سرخانه , ناظر درس دانشجو...
-
معلم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mo'lam چیزی که بهواسطۀ نشان و علامت مخصوصی ممتاز باشد و شناخته شود؛ نشاندار.
-
معلم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mo'allam تعلیمدادهشده؛ آموختهشده.
-
معلم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] mo'allem تعلیمدهنده؛ آموزاننده؛ آموزگار.
-
معلم
دیکشنری فارسی به عربی
مربي , معلم