کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معلقی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
معلقی
لغتنامه دهخدا
معلقی . [ م ُ ع َل ْ ل َ] (ص نسبی ) مأخوذ از تازی ، چرخی . (ناظم الاطباء).- کبوتر معلقی ؛ کبوتری که در هوا چرخ می زند. (ناظم الاطباء). کبوتری که در هنگام پرواز چون به ارتفاع مناسبی رسد به محور بالهای گسترده و بر مدار سر و دم خود چرخ می زند و این از...
-
معلقی
لهجه و گویش تهرانی
کفتر بازیگر
-
جستوجو در متن
-
کله ملقی
لهجه و گویش تهرانی
معلقی، معلق زدن
-
چهارکس
لغتنامه دهخدا
چهارکس . [ چ َ ک َ ] (اِخ ) چهارکس بن عبداﷲ الناصری الصلاحی ملقب به فخرالدین و مکنی به ابومنصور از امیران بزرگ دولت صلاحیه ٔ مصر و مردی بزرگوار و بزرگ قدر و بلندهمت بود. بنای قیساریه ٔ کبری در قاهره به وی منسوب است . ابن خلکان میگوید: جماعتی از تجار ...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد المیم [ ازین جا در لباب الألباب عوفی چ لیدن چند سطری تباه شده است ]. وی ازشعراء آل سلجوق بوده و قصیده ٔ ذیل بر منوال شعر مختاری اختیار شده است :ای باغ روی دوست به نسرین مغرقی وز نو بهار باغ ارم برده رونقی از رخ بگاه ...
-
کوهسار
لغتنامه دهخدا
کوهسار. (اِ مرکب ) کوهساران . کوهستان . کهساره . کهستان . (آنندراج ). کوهساره . کشوری که در آن کوه بسیار باشد. (ناظم الاطباء). (از: کوه + سار، سر، پسوند مکان ) تحت لفظ به معنی ناحیه ٔ کوه . کوهستانی . کوهستان . ناحیه ای که در آن کوه باشد. (حاشیه ٔ بر...
-
معلق
لغتنامه دهخدا
معلق . [ م ُ ع َل ْ ل َ ] (ع ص ) آویخته شده . (غیاث ). آویخته و هرچیز آویخته شده و فروهشته و آویزان و آونگان . (ناظم الاطباء). آویخته . درآویخته . فروآویخته . دروا. اندروا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : بدید ایستاده معلق سواربیامد بر قیصر نامدار. فرد...
-
کبوتر
لغتنامه دهخدا
کبوتر. [ ک َ ت َ ] (اِ) کفتر. کبتر. (ناظم الاطباء). حمام . (دهار) (فهرست مخزن الادویه ). کوتر. کفتر. حمامه . (آنندراج ). نامه بر. (یادداشت مؤلف ). عَفْد. و رقاء. سعدانه . صُلْصُلَة. (منتهی الارب ). و رقاء.(منتهی الارب ). کُوتَر مخفف و کفتر مبدل کبوت...
-
عقد
لغتنامه دهخدا
عقد. [ ع َ ] (ع اِمص ، اِ) پذرفتاری و پیمان . (منتهی الارب ). پیمان و زینهار. (مهذب الاسماء). قرارداد : پسندیده تر آن است که میان ما دو دوست عهدی باشد و عقدی بدان پیوسته گردد. (تاریخ بیهقی ص 210). چنگ درزده ام در بیعت او به وفای عهد و بری ساختن ذمه و...
-
طاهره
لغتنامه دهخدا
طاهره . [ هَِ رَ ] (اِخ ) زرین تاج . عنوانی است که فرقه ٔ بابیه به زرین تاج داده اند چون میرزا علی محمد باب در نامه هائی که درباره ٔ وی مینوشته ، او راطاهرة... خطاب میکرده است ، چنانکه باب در پاسخ نامه ٔ یکی از بابیان درباره ٔ زرین تاج مینویسد: «و ام...