کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معلقة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
باغهای معلق
لغتنامه دهخدا
باغهای معلق . [ ی ِ م ُ ع َ ل ل َ ] (اِخ ) حدائق معلقه . نام باغهایی که بخت النصر پادشاه معروف بابل برای زن خود آمی تیس دختر هووخشتر شاه ماد ساخت . (ایران باستان ج 2 ص 1588). و آن یکی از عجایب سبعه ٔ عالم محسوب است . رجوع به بابل و همچنین رجوع به حدا...
-
متثلم
لغتنامه دهخدا
متثلم . [ م ُ ت َ ث َل ْ ل ِ ] (اِخ ) زمینی است . (منتهی الارب ). نام سرزمینی است و در معلقه ٔ عنتره آمده است . (از اقرب الموارد). و رجوع به معجم البلدان شود.
-
سبعه ٔ معلقات
لغتنامه دهخدا
سبعه ٔ معلقات . [ س َ ع َ / ع ِ ی ِ م ُ ع َل ْ ل َ ] (اِخ ) نام هفت قصیده از شاعران فصیح و بلیغ عرب که از روی تفاخر بر دروازه ٔ کعبه آویخته بودند تاصادر و وارد هر دیار مشاهده نمایند. (غیاث ) (آنندراج ). عرب بر آن است که در عهد جاهلیت هفت قصیده از هفت...
-
عالم ملکوت اسفل
لغتنامه دهخدا
عالم ملکوت اسفل . [ ل َ م ِ م َ ل َ ت ِ اَ ف َ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) عالم مثل معلقه و صور مقداری است . (رسائل ملاصدرا ص 151، 283). و رجوع به شرح منظومه ص 183 شود.
-
غریب
لغتنامه دهخدا
غریب . [ غ َ ] (اِخ ) منصور شاهین .سراینده ٔ شعر معروف «المعنی » از معلقه ٔ «دامور» وی لبنانی است و دیوانش در مطبعه ٔ جدعون بیروت به سال 1914م . چاپ شده است . (از معجم المطبوعات ج 2 ص 1407).
-
حدائق
لغتنامه دهخدا
حدائق . [ ح َ ءِ ] (اِخ ) حدائق معلقه ٔ بابل یا حدائق معلقه ٔ سمیرامیس در بابل قدیم . یکی از عجائب هفتگانه ٔ جهان است : و حدائق معلقه هفت باغ یکی از بر دیگر منسوب به بابلیان در انجمن بساتین و باغات و چمن حدائق و جنات که هریک بهشت را بحقیقت از نزاهت و...
-
سبعیات
لغتنامه دهخدا
سبعیات . [ س َ عی یا ] (اِخ ) در شعر زیر منظور سبعه ٔ معلقه است : این قصیده ز جمع سبعیات ثامنه ست از غرائب اشعارازدر کعبه گر درآویزندکعبه بر من فشاندی اشعار. ؟رجوع به سبعه ٔ معلقات و اصحاب سبعه ٔ معلقات شود.
-
ابروصنم
لغتنامه دهخدا
ابروصنم . [ اَ ص َ ن َ ] (اِ مرکب )بیخ گیاهی است بر شکل آدمی نر و ماده و در ملک طبرستان بسیار میباشد. (نزهةالقلوب ). استرنگ . سترنگ . مردم گیاه . مهرگیاه . لعبت مطلقه . لعبت معلقه . مندعوره . تفاح الجن . سابیزج . شجره ٔ سلیمان . شجرةالصنم . یبروح .
-
مشک دانة
لغتنامه دهخدا
مشک دانة. [ م ُ / م ِ ن َ ] (معرب ، اِ مرکب ) مشکدان و آوندی که در آن مشک نهند: کان لعلی بن الحسین (ع ) مشکدانة من رصاص معلقة فیها مسک فاذا اراد ان یخرج و لبس ثیابه تناولها و اخرج منها فمسح به . (یادداشت مؤلف ).
-
اسماء
لغتنامه دهخدا
اسماء. [ اَ ] (اِخ ) از عرایس عربست :آذنتنا ببینها اسماءرب ثاو یمل منه الثواء. (از معلّقه ٔ حارث بن حِلِّزة).(عقدالفرید چ محمد سعید العریان ج 6 ص 120).و رجوع به فهرست الموشح شود.
-
غدائر
لغتنامه دهخدا
غدائر. [ غ َ ءِ ] (ع اِ) ج ِ غدیرة.گیسوان بافته . (منتهی الارب ) (آنندراج ) : غدائره مستشزرات الی العلی تضل العقاص فی مثنی و مرسل . (معلقه ٔ امروءالقیس ).معنبرذوائب معقدعقائص مسلسل غدائر سجنجل ترائب . (منسوب به امیر معزی یا پدر وی برهانی ). دیدها در ...
-
طول
لغتنامه دهخدا
طول . [ طُ وَ ] (ع اِ) عمر. || دیری . || غیبت . || (ص ، اِ) ج ِ طولی ̍. (منتهی الارب ).- سبع طول (در قرآن ) ؛ هفت سوره ٔ طویل قرآن و آن بقره و آل عمران و نساء و مائده و انعام و اعراف باشد، و در هفتمی خلاف کرده اند، بعضی سوره ٔ یونس گفته اند و بعضی سو...
-
قفا نبک
لغتنامه دهخدا
قفا نبک . [ ق ِ ن َ ک ِ ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ امری ) بایستید تا بگرییم ، و این مطلع معلقه ای است از امرءالقیس : قفا نبک من ذکری ̍ حبیب و منزل بسقطاللوی بین الدخول فحومل .نوای قمری و طوطی که بارودست می بر سرنشید بلبل و صلصل قفا نبک ِ و من ذکری . منوچهری...
-
عمرو
لغتنامه دهخدا
عمرو. [ ع َم ْرْ ] (اِخ ) ابن کلثوم بن عمروبن مالک بن عتاب ، از بنی تغلب ، مکنی به ابوعباد. شاعری جاهلی و خوش طینت و شجاع بود. مدتهای طولانی ریاست قوم خود تغلب را به عهده داشت . و او همان کسی است که عمروبن هند پادشاه حیره را به قتل رساند. مشهورترین ا...
-
امروءالقیس
لغتنامه دهخدا
امروءالقیس . [ اِ رَ ءُل ْ ق َ ] (اِخ ) ابن عانس بن منذربن امروءالقیس . شاعر مخضرمی و از مردم حضرموت بود که بعد از ظهور اسلام مسلمان شد و در اواخر عمر به کوفه رفت و در آنجا وفات یافت . وی صاحب قصیده ٔ مشهوری است که اول آن این بیت است :تطاول لیلک بالا...