کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
معق
لغتنامه دهخدا
معق . [ م َ ] (ع اِ) شراب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شراب سخت تیز. (آنندراج ). || (اِمص ) بدخویی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). || تباهی معده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
معق
لغتنامه دهخدا
معق . [ م َ ] (ع مص ) بردن سیل همه را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || به شدت نوشیدن . || تباه شدن معده . || عمیق شدن چاه . (از اقرب الموارد).
-
معق
لغتنامه دهخدا
معق . [ م َ / م َ ع َ / م ُ ع ُ ] (ع اِ) مَغ. ج ، امعاق . جج ،اماعق ، اماعیق . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). مغ و ژرف و عمق . (ناظم الاطباء). مقلوب عمق است . ج ، امعاق ، اماعق ، اماعیق . (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). || کرانه ٔ دشت دور و دراز. ...
-
معق
لغتنامه دهخدا
معق . [ م َ / م ُ ] (ع اِ) زمین بی گیاه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
معق
لغتنامه دهخدا
معق . [ م ُ ع ِق ق ] (ع ص ) مادیان باردار، لغتی است ردی . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
ماغ
واژگان مترادف و متضاد
۱. مرغابی ۲. ابر، میغ، مه، مزوا، ۳. مه ۴. صدای گاو
-
ماغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] māq نوعی مرغابی با پرهای سیاه: ◻︎ به هر سو یکی آبدان چون گلاب / شناور شده ماغ بر روی آب (اسدی: ۱۳۱)، ماغ در آبگیر گشته روان / راست چون کشتیایست قیراندود (رودکی: ۵۲۲).
-
ماغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] māq ابر نزدیک به زمین؛ مه.
-
ماغ
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - مرغابی سیاه . 2 - مِه ، بخار.
-
مئق
لغتنامه دهخدا
مئق . [ م َ ءِ ] (ع ص ) کودک هکه زننده ٔ گریان و در مثل است : انت تئق و انا مئق فکیف نتفق . چون دو کس در اخلاق مختلف باشند این مثل را گویند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کودک هکه زده شده در گریستن . (از منتهی الارب ). طفل به سکسکه افتاده گاه گری...
-
ماغ
لغتنامه دهخدا
ماغ . (اِ) مرغی باشد سیاه فام و بیشتر در آب نشیند. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 235). نوعی مرغابی است و آن سیاه می باشد و به عربی مایکون و به ترکی قشقلداق می گویند و از گوشت آن بوی لجن می آید. (از برهان ). نوعی مرغ آبی سیه فام به قدر ماکیان که بیشتر در آب...
-
ماق
لغتنامه دهخدا
ماق . (اِخ ) نام ستاره ای در صورت مراءةالمسلسلة. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
ماق
لغتنامه دهخدا
ماق . (ع اِ) بیغوله ٔ چشم از سوی بینی . (دهار). کنج چشم متصل بینی یا پیش چشم یا دنباله ٔ آن و در آن لغات است : مأق بالفتح و مؤقی کمعطی و ماقی کقاضی و ماق کمال و موقی ٔ کمحسن و الهمزة بعد القاف و مأقی کمأوی مقصوراً و موق کسوق و اُمق بتقدیم الهمزة ...
-
ماق
لهجه و گویش بختیاری
mâq مات mâg manna>:مات و مبهوت مانده> .