کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معطل شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
معطل شدن
مترادف و متضاد
۱. بیکار ماندن
۲. منتظر شدن، منتظر ماندن، بیبهره ماندن، بیحاصل ماندن
۳. معوق ماندن
۴. تاخیر داشتن، تاخیر کردن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
معطل شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. بیکار ماندن ۲. منتظر شدن، منتظر ماندن، بیبهره ماندن، بیحاصل ماندن ۳. معوق ماندن ۴. تاخیر داشتن، تاخیر کردن
-
معطل شدن
دیکشنری فارسی به عربی
انتظار
-
معطل شدن
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: ma:tel bebiyan طاری: ma:tel beboy(mun) طامه ای: ma:tel boboɂan طرقی: ma:tel beboymun کشه ای: ma:tel beboymun نطنزی: ma:tel baboyan
-
واژههای مشابه
-
معطل کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. بلاتکلیف گذاشتن، منتظر گذاشتن ۲. معلقگذاشتن ۳. درنگ کردن، تاخیر کردن، دیر کردن ۴. متوقف کردن، تعطیل کردن
-
معطل گذاشتن
واژگان مترادف و متضاد
۱. رها کردن، ول کردن ۲. بلااستفاده گذاشتن ۳. بلاتکلیف گذاشتن
-
معطل کردن
لغتنامه دهخدا
معطل کردن . [ م ُ ع َطْ طَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) از کار باز کردن و بیکار کردن . مهمل گذاشتن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : روشنان زان حکم کاول کرده انددست آفت زو معطل کرده اند. خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 510).|| محو و نیست کردن . (از ناظم الاطباء). ...
-
معطل گذاشتن
لغتنامه دهخدا
معطل گذاشتن . [ م ُ ع َطْ طَ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) مهمل گذاشتن . عاطل و بی بهره رها کردن : پیوسته بر تخت بنشستی و از خصایص دقیقه ای مهمل و معطل نگذاشتی . (سلجوقنامه ٔ ظهیری ص 45).شکر خدای کن که موفق شدی به خیرزانعام و فضل خود نه معطل گذاشتت . سعدی .اه...
-
معطل کردن
دیکشنری فارسی به عربی
احجز , تريث
-
ول معطل
لهجه و گویش تهرانی
سرگردان ،علاف
-
جستوجو در متن
-
منتر کردن /شدن
لهجه و گویش تهرانی
معطل یا سرگردان شدن
-
کلونگ
واژهنامه آزاد
( که ل ونگ ):معطل شدن
-
سرگردان شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. آواره شدن، دربهدر گشتن، بیخانمان شدن، ویلانشدن ۲. بلاتکلیف شدن، معطل شدن ۳. سرگشته شدن، سردرگم شدن، حیران شدن ۴. آسیمهسر شدن
-
النگار
واژهنامه آزاد
(اِلِنگار) لنگ یا معطل کسی یا چیزی شدن