کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معطرة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
معطرة
لغتنامه دهخدا
معطرة. [ م ُ طِ رَ ] (ع ص ) شتر ماده ٔ اصیل و برگزیده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء): ناقة معطرة؛ شتر ماده ٔ اصیل و برگزیده که گویی بر موهایش صبغه ای از زیبایی اوست . ج ، معطرات . (از اقرب الموارد).
-
معطرة
لغتنامه دهخدا
معطرة. [ م ُ ع َطْ طَرَ ] (ع ص ) مؤنث معطر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خوشبوی . (از اقرب الموارد). و رجوع به معطر شود.
-
جستوجو در متن
-
مداف
لغتنامه دهخدا
مداف . [ م َ ] (اِ) حقه خانه ، خانه ای که در آن ادهان معطره کنند. (یادداشت مؤلف ).
-
معطرات
لغتنامه دهخدا
معطرات . [ م ُطِ ] (ع ص ) ابل معطرات ؛ شتران روشن موی و نیکو و فربه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج ِ معطرة. (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). و رجوع به معطرة شود.
-
معطرات
لغتنامه دهخدا
معطرات . [ م ُ ع َطْ طَ ] (ع ص ، اِ) چیزهای خوشبو و دارای بوی خوش . (ناظم الاطباء). و رجوع به معطرة شود.
-
بیر
لغتنامه دهخدا
بیر. [ ب َ ی ِ ] (اِخ ) آدولف ... فون . شیمیدان آلمانی (1835 - 1917م ) بسبب کارهائی که در ترکیبات معطره و رنگهای آلی انجام داد. جایزه ٔ نوبل (1905 م .) را برد. ساختمان مولکولی نیل ، سرولین ، و ائوزین را کشف کرد. (دایرة المعارف فارسی ).
-
عطار
لغتنامه دهخدا
عطار. [ ع َطْ طا ] (ع ص ) خوشبوی فروش و صاحب عطر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). آنکه بوی خوش فروشد. (دهار). فروشنده ٔ عطر. (از اقرب الموارد). بوی خوش فروش . (مهذب الاسماء). بوی فروش . صیدلانی . صیقبانی : عطارها، سازندگان و فروشندگان عطریات و دهنیات معطر...
-
عطر
لغتنامه دهخدا
عطر. [ ع ِ ] (ع اِ) بوی خوش . (منتهی الارب ) (دهار). خوشبو و بوی خوش . (غیاث اللغات ). ماده ٔ خوشبوی نباتی یا حیوانی و روغنی شکلی است که دراندامهای مختلف غالب گیاهان وجود دارد. (فرهنگ فارسی معین ). ج ، عُطور. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). خوشبوی و خ...
-
ابوالنجم
لغتنامه دهخدا
ابوالنجم . [ اَ بُن ْ ن َ ] (اِخ ) ابن ابی غالب بن فهدبن منصوربن وهب بن مالک نصرانی . طبیبی فاضل و جامع علم و عمل بود در طبقه ٔ اطبای شامیین بحسن علاج و جودت معرفت در صناعات طبیّه معروف و مشهور است چنانکه در ترجمه ٔ آن طبیب یگانه متقدمین اهل سیر بدین...
-
شتر
لغتنامه دهخدا
شتر. [ ش ُ ت ُ ] (اِ) اُشْتُر، جانوری پستاندار عظیم الجثه از گروه نشخوارکنندگان که خود تیره ای خاص را به وجود می آورد. این پستاندار بدون شاخ است ولی دارای دندانهای نیش میباشد. معده ٔ شتر دارای سه قسمت است و هزارلا (برجستگی و فرورفتگی ) ندارد. در هر پ...
-
بابل
لغتنامه دهخدا
بابل . [ ب ِ / ب ُ ] (اِخ ) نام شهری است مشهور در وسط عراق و عراق وسط عالم است پس به این اعتبار بابل مرکز دایره ٔ عالم باشد و از مداین سبعه ٔعراق عرب است و در کنار فرات بر جانب شرقی واقع شده و از اقلیم سیم باشد و آنرا قینان بن انوش بن شیث علیه السلام...