کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معطاء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
معطاء
معنی
بخشنده , سخي , باسخاوت , فراوان , پربرکت
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
معطاء
لغتنامه دهخدا
معطاء. [ م َ ] (ع ص ) مؤنث امعط. زن بی موی . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || گرگ ماده ٔ موی ریخته . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || ارض معطاء؛ زمین بی گیاه . ج ، مُعط. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اق...
-
معطاء
لغتنامه دهخدا
معطاء. [ م ِ ] (ع ص ) بسیار دهش بخشنده و مذکر و مؤنث در آن یکسان است . ج ، مَعاطی ، مَعاطی ّ. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
معطاء
دیکشنری عربی به فارسی
بخشنده , سخي , باسخاوت , فراوان , پربرکت
-
واژههای همآوا
-
مئتاء
لغتنامه دهخدا
مئتاء. [ م ِءْ ] (ع ص ) رجل مئتاء؛ مرد بسیار عطا و پاداش دهنده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || طریق مئتاء؛ راه آبادان و روشن . || (اِ) پایان میدان اسب تاختن . || جای فراهم آمدن راهها. || جانب و مقابل . گویند: داری بمئتاء دار فلان ؛ یعنی خانه ٔ...
-
جستوجو در متن
-
باسخاوت
دیکشنری فارسی به عربی
معطاء , وفير
-
پربرکت
دیکشنری فارسی به عربی
خصب , فاخر , متحمس , معطاء
-
معاطی
لغتنامه دهخدا
معاطی . [ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مِعطاء. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد)(ناظم الاطباء). و رجوع به معطاء و ماده ٔ بعد شود.
-
معاطی
لغتنامه دهخدا
معاطی . [ م َ طی ی ] (ع ص ، اِ) ج ِ مِعطاء. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ج ِ معطاء به معنی بسیار دهش دهنده . (آنندراج ). و رجوع به معطاء شود.
-
سخی
دیکشنری فارسی به عربی
تحرري , خيري , کريم , معطاء , وفير
-
معط
لغتنامه دهخدا
معط. [ م ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اَمعَط. (منتهی الارب ). ج ِ امعط، مَعطاء. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به امعط و مَعطاء شود.
-
فراوان
دیکشنری فارسی به عربی
جدا , غني , کافي , کثير , متحمس , مسرف , معطاء , مقية , وفير ، أَثِيث
-
بخشنده
دیکشنری فارسی به عربی
رحيم , سخي , کريم , متبرع , مترف , متساهل , معطاء , وفير
-
وهاص
لغتنامه دهخدا
وهاص . [ وَهَْ ها ] (ع ص ) بسیارعطا. (منتهی الارب )(آنندراج ). معطاء. (اقرب الموارد). بسیار بخشنده .