کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معصومه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
معصومه
/ma'sume/
معنی
معصوم (زن).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
پاک، بیگناه، باعصمت، عصمتپرست، پاکدامن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
معصومه
واژگان مترادف و متضاد
پاک، بیگناه، باعصمت، عصمتپرست، پاکدامن
-
معصومه
فرهنگ نامها
(تلفظ: maesume) (عربی) (مؤنث معصوم) (در قدیم) زن بیگناه و پاک . ← معصوم ؛ (در اعلام) لقب حضرت فاطمه (معصومه) خواهر گرامی امام رضا (ع) .
-
معصومه
لغتنامه دهخدا
معصومه . [ م َ م َ / م ِ ] (از ع ، ص ) تأنیث معصوم . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || (اِ) از اعلام زنان است . (ناظم الاطباء). نامی از نامهای زنان . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
معصومه
لغتنامه دهخدا
معصومه . [ م َ م َ ] (اِخ ) (حضرت ...) لقب فاطمه دختر حضرت موسی بن جعفر (ع ) است و مزار او در قم زیارتگاه شیعیان است . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به فاطمه دختر موسی بن جعفر شود.
-
معصومه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: معصومَة] ma'sume معصوم (زن).
-
واژههای مشابه
-
معصومة
لغتنامه دهخدا
معصومة. [ م َ م َ] (ع ص ) مؤنث معصوم . ج ، معصومات . (ناظم الاطباء).
-
عباس آباد معصومه
لغتنامه دهخدا
عباس آباد معصومه . [ ع َب ْ با دِ م َ م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بهنام عرب بخش ورامین شهرستان تهران . واقع در 24000گزی ورامین و 6000گزی راه حاجی آباد سالاری . جلگه ای آب و هوای آن معتدل است . 120 تن سکنه دارد. آب آن از قنات تأمین میشود. محصولات ...
-
جستوجو در متن
-
semipoor
دیکشنری انگلیسی به فارسی
معصومه
-
مَصی
لهجه و گویش تهرانی
معصومه
-
بستی
لغتنامه دهخدا
بستی . [ ب َ ] (ص نسبی ) آنکه به بست نشسته است : شاه بستی ها را از حرم حضرت معصومه (س ) بیرون کشید. متحصن .
-
فاطمة
لغتنامه دهخدا
فاطمة.[ طِ م َ ] (اِخ ) دختر موسی کاظم ، که در عرف ما به حضرت معصومه معروف است . مجلسی مینویسد: هنگامی که مأموران عباسی حضرت علی بن موسی الرضا را برای تفویض ولایت عهد به خراسان طلبید، خواهرش فاطمه ٔ معصومه یک سال بعد به شوق دیدار برادر عازم آن دیار ...
-
ستی فاطمه
لغتنامه دهخدا
ستی فاطمه . [ س ِت ْ تی طِ م َ ] (اِخ ) بنت امام موسی بن جعفر. رجوع به ستی و فاطمه و معصومه شود.
-
پاک جیب
لغتنامه دهخدا
پاک جیب . [ ج َ ] (ص مرکب ) عفیف . معصوم . عفیفه . معصومه : زانکه عادت کرده بود آن پاک جیب در هزیمت رخت بردن سوی غیب .مولوی .