کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معشوق و می پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
معشوق و می
فرهنگ گنجواژه
بزم.
-
واژههای مشابه
-
فرار کردن با معشوق
دیکشنری فارسی به عربی
اهرب
-
لذت بردن از جور وجفای معشوق یا معشوقه
دیکشنری فارسی به عربی
ماسوشية
-
جستوجو در متن
-
مهرگیاه
فرهنگ فارسی معین
(مِ) (اِ.) 1 - معشوق و چهرة معشوق . 2 - گیاه محبت و مهر، گویند گیاهی است که هرکس با خود داشته باشد، مردم او را دوست می دارند.
-
سه گاه
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِمر.) یکی از هفت دستگاه موسیقی ایرانی که حزن آور است و از فراق و جور معشوق می گوید.
-
جام پر از می
لغتنامه دهخدا
جام پر از می . [ م ِ پ ُ اَ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) قدح پر از شراب . || جام پر از شیر و می است که کنایه از پیاله ٔ پر از آب کوثر باشد. (برهان ) (ناظم الاطباء). || لب و دهان معشوق . (برهان ). || کلام و اشعار خوب . (برهان ). رجوع به جام پر از شیر و می ش...
-
رسوران
لغتنامه دهخدا
رسوران . [ رَس ْ وَ ](اِ) سرو روان و سرو آزاد، یعنی مانند سرو می خرامد،و به این اسم معشوق را متصف کنند. (ناظم الاطباء).
-
جام شیر و می
لغتنامه دهخدا
جام شیرو می . [ م ِ رُ م َ / م ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پیاله ای که پر از آب کوثر باشد. || آب و دهان معشوق . || کلامی باشد که شیرین باشد و حال آورد. || اشعار خوب . (آنندراج ).
-
جام پر از شیر و می
لغتنامه دهخدا
جام پر از شیر و می . [ م ِ پ ُ اَ رُ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) پیاله ٔ بلور و حلبی و مانند آن . (آنندراج ). || کنایه از پیاله ٔ پر از آب کوثر باشد. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : به من داد جامی پر از شیر و می . نظامی . || دهان معشوق را نیز گویند. ...
-
جراره
فرهنگ فارسی معین
(جَ رِّ) [ ع . ] (اِ.) 1 - نوعی از عقرب زرد و درشت که دُمش را برزمین می کشد و زهر شدیدی دارد. 2 - کنایه از: زلف معشوق .
-
احیان
لغتنامه دهخدا
احیان . [ اَح ْ ] (ع اِ) ج ِ حین . وقتها. زمانها : کنون معشوق و می باید نوای چنگ و نی بایدسرود و رود کی باید جز این وقت و جز این احیان . لامعی .ج ، احایین .
-
صبا
واژهنامه آزاد
نسیم ملایمی که از طرف شمال شرق می وزد، پیام رسان میان عاشق و معشوق؛ نام یکی از شعب بیست و چهارگانه موسیقی قدیم؛ نام موسیقیدان معروف موسیقی قدیم، نام موسیقیدان معروف ایران.
-
ماه
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - قمر زمین ، سیارة کوچکی که به دور خود و دور زمین می گردد و از خورشید نور می گیرد. 2 - ماه نهم بارداری یا زمان زایمان . 3 - در ایران قدیم روز دوازدهم از هر ماه شمسی . 4 - (کن .) معشوق زیباروی . 5 - زیبا، قشنگ .