کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معشوقه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
معشوقه
/ma'šuqe/
معنی
۱. زن موردعلاقۀ یک مرد.
۲. زن دارای رابطۀ نامشروع.
۳. [قدیمی] معشوق.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. جانانه، دلبر، دلدار، محبوبه، نگار، یار
۲. رفیقه، فاسق، نشانده
۳. نشمه، نمکرده ≠ عاشق
دیکشنری
fancy woman, inamorata, kept, ladylove, paramour, sweetheart, valentine, flame
-
جستوجوی دقیق
-
معشوقه
واژگان مترادف و متضاد
۱. جانانه، دلبر، دلدار، محبوبه، نگار، یار ۲. رفیقه، فاسق، نشانده ۳. نشمه، نمکرده ≠ عاشق
-
معشوقه
فرهنگ فارسی معین
(مَ قِ) [ ع . معشوقة ] (اِمف .) زنی که مورد عشق و محبت مردی واقع شده .
-
معشوقه
لغتنامه دهخدا
معشوقه . [ م َ ق َ / ق ِ ] (از ع ، ص ، اِ) فغ و محبوب و دلبری که زن باشد. (ناظم الاطباء). زن محبوب . زنی که به او عشق ورزند : معشوقه خراباتی و مطرب بایدتا نیم شبان زنان و کوبان آید. عنصری .چو تو معشوقه و چو تو دلبرنبود خلق را به عالم در. مسعودسعد.معش...
-
معشوقه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: معشوقَة] ma'šuqe ۱. زن موردعلاقۀ یک مرد.۲. زن دارای رابطۀ نامشروع.۳. [قدیمی] معشوق.
-
معشوقه
دیکشنری فارسی به عربی
بنت , حبيب , حصان , حيوان اليف , عشيقة , هب
-
واژههای مشابه
-
معشوقة
لغتنامه دهخدا
معشوقة. [ م َ ق َ ] (ع ص ) مؤنث معشوق . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به معشوق و معشوقه شود.
-
معشوقه باز
لغتنامه دهخدا
معشوقه باز.[ م َ ق َ / ق ِ ] (نف مرکب ) معشوقه پرست و طالب و راغب به عشق بازی و شهوت پرست . (ناظم الاطباء) : دیدی دلا که آخر پیری و زهد و علم با من چه کرد دیده ٔ معشوقه باز من .حافظ.
-
معشوقه بازی
لغتنامه دهخدا
معشوقه بازی . [ م َ ق َ / ق ِ ] (حامص مرکب ) عشق بازی و شهوت پرستی و رغبت و میل به عشق بازی با زنان . (ناظم الاطباء). و رجوع به معشوقه باز شود.
-
معشوقه پرست
لغتنامه دهخدا
معشوقه پرست . [ م َ ق َ / ق ِ پ َ رَ ] (نف مرکب ) که معشوقه را پرستد. معشوقه باز. که معشوقه را بسیار دوست دارد : سخن غیر مگو با من معشوقه پرست کز وی و جام میَم نیست به کس پروائی .حافظ.
-
معشوقه پرستی
لغتنامه دهخدا
معشوقه پرستی . [ م َ ق َ / ق ِ پ َ رَ ] (حامص مرکب ) حالت و صفت معشوقه پرست . و رجوع به معشوقه پرست شود.
-
معشوقه باز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] ma'šuqbāz آنکه طالب و راغب عشقورزی با خوبرویان است؛ معشوقپرست: ◻︎ دیدی دلا که آخر پیری و زهد و علم / با من چه کرد دیدۀ معشوقهباز من (حافظ: ۸۰۰)
-
می و معشوقه
فرهنگ گنجواژه
بزم.
-
لذت بردن از جور وجفای معشوق یا معشوقه
دیکشنری فارسی به عربی
ماسوشية