کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معشر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
معشر
/ma'šar/
معنی
۱. گروهی از مردم؛ جماعت.
۲. کسان و خویشاوندان شخص.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
انجمن، جماعت، جمعیت، حزب، حلقه، گروه، مجلس
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
معشر
واژگان مترادف و متضاد
انجمن، جماعت، جمعیت، حزب، حلقه، گروه، مجلس
-
معشر
فرهنگ فارسی معین
(مَ شَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - گروه ، جماعت . 2 - خویشاوندان شخص ج . معاشر.
-
معشر
لغتنامه دهخدا
معشر. [ م َ ش َ ] (ع اِ) گروه . (مهذب الاسماء) (ترجمان القرآن ). گروه مردم . ج ، معاشر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جماعت . (اقرب الموارد) : و یوم یحشرهم جمیعاً یا معشرالجن قد استکثرتم من الانس ... (قرآن 128/6). یا معشر الجن و الانس الم یأتکم رسل...
-
معشر
لغتنامه دهخدا
معشر. [ م ُ ع َش ْ ش َ ](ع ص ) ده گوشه . (غیاث ) (آنندراج ). || در شاهد زیر به معنی ده یک اخذ شده آمده است : وز خمس پی عشر چنویی که دهند آن این از چه مخمس شد و آن از چه معشر. ناصرخسرو (دیوان ص 175).|| از انواع مسمط که هر بند آن ده مصراع باشد.
-
معشر
لغتنامه دهخدا
معشر. [ م ُ ع َش ْ ش ِ ] (ع ص )آنکه شترانش بچه آورده باشند. || صاحب شتران عشار شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
معشر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: معاشر] [قدیمی] ma'šar ۱. گروهی از مردم؛ جماعت.۲. کسان و خویشاوندان شخص.
-
واژههای مشابه
-
مَعْشَرَ
فرهنگ واژگان قرآن
گروه
-
حره ٔ معشر
لغتنامه دهخدا
حره ٔ معشر. [ ح َرْ رَی ِ م َ ش َ ] (اِخ ) نام موضعی است . (معجم البلدان ).
-
واژههای همآوا
-
مَعْشَرَ
فرهنگ واژگان قرآن
گروه
-
جستوجو در متن
-
معاشر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ معشر] [قدیمی] ma'āšer = معشر
-
معاشر
لغتنامه دهخدا
معاشر. [ م َ ش ِ ] (ع اِ) ج ِ مَعْشَر. (ترجمان القرآن ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). گروههای دوستان و به معنی مطلق گروه نیز آمده و این جمعمعشر است . (آنندراج ) (غیاث ). و رجوع به معشر شود.
-
جماعت
واژگان مترادف و متضاد
۱. انجمن، باند، جمع، جمعیت، فرقه، گروه، معشر ۲. طایفه، قبیله