کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معزی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
معزی
معنی
(مُ عِ زّ) [ ع . ] (اِفا.) تسلیت دهنده ، تعزیت گوینده .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
معزی
فرهنگ فارسی معین
(مُ عِ زّ) [ ع . ] (اِفا.) تسلیت دهنده ، تعزیت گوینده .
-
معزی
فرهنگ فارسی معین
(مُ عَ زّا) [ ع . ] 1 - (اِمف ) تسلیت داده شده ، تعزیت گفته ، عزادار. 2 - (مص میمی ) تسلیت ، تعزیت .
-
معزی
لغتنامه دهخدا
معزی . [ م َ زی ی ] (ع ص ) منسوب . (غیاث ) (آنندراج ).- معزی الیه ؛ منسوب الیه و به ضم میم و تشدید زاء معجمه و بدون یاء تحتانی غلط است چه معزی بر وزن مرضی صیغه ٔ اسم مفعول از عزی یعزی عزاء در لغت نسبت داشتن به کسی یا به چیزی است . (غیاث ) (آنندراج )...
-
معزی
لغتنامه دهخدا
معزی . [ م ِ زا ] (ع اِ) بز، خلاف ضأن . (منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد). نوع بز و گله ٔ بز. (ناظم الاطباء).
-
معزی
لغتنامه دهخدا
معزی . [ م ِ زی ی / م َ زی ی ] (ع ص ) بخیل که گرد کند و نخورد و ندهد. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
معزی
لغتنامه دهخدا
معزی . [ م ُ ع َزْ زا ] (ع ص ) تعزیت گفته . تسلیت داده . ماتم زده . سوکوار. و رجوع به تعزیة شود. || (اِ) در شاهد زیر از سنائی ظاهراً مصدر میمی است و به معنی ماتم و عزاداری و تعزیت و سوکواری آمده است : تا چند معزای معزی که خدایش زینجا به فلک برد و قبا...
-
معزی
لغتنامه دهخدا
معزی . [ م ُ ع َزْ زی ] (ع ص ) تعزیت کننده . (غیاث ) (آنندراج ). تسلیت دهنده و تعزیت گوینده . (ناظم الاطباء). تسلیت گو. تعزیت گو. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به تعزیة شود.
-
معزی
لغتنامه دهخدا
معزی . [ م ُ ع ِزْ زی ] (اِخ ) رجوع به امیرمعزی شود.
-
واژههای مشابه
-
معزي
دیکشنری عربی به فارسی
راحتي بخش , تسلي دهنده
-
معزی الیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [منسوخ] ma'ziyon'elayh = مشارالیه
-
خان آباد معزی پائین
لغتنامه دهخدا
خان آباد معزی پائین . [ دِ م ُ ع ِزْ زی ِ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان بنوارناظر بخش شوش شهرستان دزفول ، واقع در 16 هزارگزی شمال شوش و یکهزار گزی خاور راه شوسه ٔ دزفول به اهواز. ناحیه ای است واقع در دشت با آب و هوای مناطق گرمسیری و مالاریایی . سکنه ٔ ...
-
خان آباد معزی بالا
لغتنامه دهخدا
خان آباد معزی بالا. [ م ُ ع ِزْ زی ِ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان بنوارناظر بخش شوش شهرستان دزفول . واقع در 19 هزارگزی شمال باختری شوش و 3 هزارگزی خاوری راه شوسه ٔ دزفول به اهواز. ناحیه ای است واقع در جلگه با آب و هوای مناطق گرمسیری و مالاریایی . سکنه...
-
حسن آباد معزی
لغتنامه دهخدا
حسن آباد معزی . [ ح َ س َ دِ م ُ ع ِ ز ز ] (اِخ ) دهی است از دهستان بالا شهرستان اردستان در هشت هزارگزی باختر اردستان و هشت هزارگزی باختر راه اردستان به اصفهان . کوهستانی و معتدل و سکنه ٔ آن 113 تن است . آب آن از قنات و محصول آن غلات و تره بار است . ...