کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
معز
/mo'ez[z]/
معنی
عزیزکننده؛ گرامیدارنده.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
ارجمند، بزرگوار، عزیز، محترم، معظم، مکرم
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
معز
واژگان مترادف و متضاد
ارجمند، بزرگوار، عزیز، محترم، معظم، مکرم
-
معز
فرهنگ نامها
(تلفظ: moeez(z)) (عربی) (در قدیم) گرامی دارنده ؛ از نامها و صفات خداوند .
-
معز
فرهنگ فارسی معین
(مُ عِ زّ) [ ع . ] (اِفا.) عزت دهنده .
-
معز
لغتنامه دهخدا
معز. [ م َ ] (ع اِ) ج ِ ماعز. (ناظم الاطباء).
-
معز
لغتنامه دهخدا
معز. [ م َ ] (ع مص ) جدا کردن بز را از گوسفند. (ازمنتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
معز
لغتنامه دهخدا
معز. [ م َ ع َ ] (ع اِمص ) درشتی و سختی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (ص ) زمین درشت . (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء). || (مص ) سخت گردیدن . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)....
-
معز
لغتنامه دهخدا
معز. [ م َ ع َ / م َ ] (ع اِ) بز. (ترجمان القرآن ) (نصاب الصبیان ). بز، خلاف ضَاءْن . (منتهی الارب ). بز که حیوان معروف است . (غیاث ) (آنندراج ). برخلاف ضأن و مؤنث استعمال می گردد و اسم جنسی است که واحدی از لفظ خود ندارد ج ، اَمعُز، مَعیز. واحد آن ...
-
معز
لغتنامه دهخدا
معز. [ م ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اَمعَز و مَعزاء. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به امعز و معزاء شود.
-
معز
لغتنامه دهخدا
معز. [ م ُ ع ِزز ] (اِخ ) رجوع به عزالدین آیبک و طبقات سلاطین اسلام ص 71 شود.
-
معز
لغتنامه دهخدا
معز. [ م ُ ع ِزز ] (اِخ ) نامی از نامهای خدای تعالی . (مهذب الاسماء، یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
معز
لغتنامه دهخدا
معز. [ م ُ ع ِزز ] (ع ص ) گرامی دارنده . (آنندراج ). کسی که تعظیم می کند و عزیز می دارد. (ناظم الاطباء). عزیزکننده . عزت بخش . مقابل مُذِل ّ. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : وان قلم اندر بنانش گه معز و گه مذل دشمنان زو با مذلت دوستان بااعتزاز.منوچهری .
-
معز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: معزّ] [قدیمی] mo'ez[z] عزیزکننده؛ گرامیدارنده.
-
واژههای مشابه
-
مَعْزِ
فرهنگ واژگان قرآن
بز
-
معز فاطمی
لغتنامه دهخدا
معز فاطمی . [ م ُ ع ِزْ زِ طِ ] (اِخ ) رجوع به معدبن منصور شود.