کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معرکه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
معرکه گاه
لغتنامه دهخدا
معرکه گاه . [ م َ رَ ک َ / م َ رِ ک ِ ] (اِ مرکب ) میدان جنگ . نبردگاه . رزمگاه : و چون کیخسرو دررسید معرکه گاه دید با چندان کشتگان و اسیران . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 46).
-
معرکه گیر
لغتنامه دهخدا
معرکه گیر. [م َ رَ ک َ / م َ رِ ک ِ ] (نف مرکب ) آنکه هنگامه ٔ بازی را گرم کند چون کشتی گیر و طاس باز و سگ باز و میمون باز و مانند آن . (آنندراج ). کشتی گیر و دیگر اهل بازی که در بازار مردم تماشایی را جمع کنند. (غیاث ). ریسمان باز و شعبده باز. (ناظم ...
-
معرکه گیری
لغتنامه دهخدا
معرکه گیری . [ م َ رَ ک َ / م َ رِ ک ِ ] (حامص مرکب ) عمل و شغل معرکه گیر. رجوع به معرکه گیر و معرکه گرفتن شود.- امثال : سر پیری و معرکه گیری ؛ در پیری خواهشهای جوانی داشتن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
تنین معرکه
لغتنامه دهخدا
تنین معرکه . [ ت ِن ْ نی ن ِ م َ رَ ک َ / ک ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تنین هیجا. تنین غزا و امثال آن . کنایه از کمند و شمشیر ونیزه و مرد شجاع . (انجمن آرا). رجوع به تنین شود.
-
معرکه گیر
لهجه و گویش تهرانی
نمایش دهنده خیابانی
-
معرکه گرفتن
لهجه و گویش تهرانی
شلوغ کردن
-
معرکه،()کردن
لهجه و گویش تهرانی
خیلی عالی ،()بودن
-
معرکه راه انداختن
واژگان مترادف و متضاد
ازدحام کردن، جاروجنجال راه انداختن
-
آتش بیار (معرکه)
لهجه و گویش تهرانی
کسی که به ماجرایی دامن میزند
-
وسط دعوا/معرکه
لهجه و گویش تهرانی
حین درگیری
-
جستوجو در متن
-
هنگامه گیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] ha(e)ngāmegir کسی که معرکه برپا کند؛ معرکهگیر.
-
معارک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ معرکة و معرک] [قدیمی] ma'ārek = معرکه
-
جدال
دیکشنری فارسی به عربی
معرکة
-
زد و خورد
دیکشنری فارسی به عربی
معرکة
-
جنگیدن با
دیکشنری فارسی به عربی
معرکة