کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معرق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
معرق
/mo'arraq/
معنی
هنری که در آن تکههای ریزریز چوب، کاشی، فلز، پارچه و مانند آن را به اَشکال گوناگون کنار هم میچسبانند.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
خویآور، عرقزا
دیکشنری
sweaty
-
جستوجوی دقیق
-
معرق
واژگان مترادف و متضاد
خویآور، عرقزا
-
معرق
فرهنگ فارسی معین
(مُ عَ رِّ) [ ع . ] (اِفا.) عرق آور.
-
معرق
فرهنگ فارسی معین
(مُ عَ رَّ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - مرد لاغر. 2 - شرابی که با اندکی آب آمیخته شده باشد. 3 - در فارسی ، نوعی کاشی که از قطعات ریز به اشکال مختلف ساخته شده باشد.
-
معرق
لغتنامه دهخدا
معرق . [ م َ رَ ] (ع مص ) باز کردن و خوردن گوشتی راکه بر استخوان باشد. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ازناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || رفتن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). و رجوع به عَرق شود.
-
معرق
لغتنامه دهخدا
معرق . [ م ُ رَ ] (ع ص ) شراب معرق ؛ شراب رگ دار از آب . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). شراب آمیخته با اندکی آب . (ناظم الاطباء). و رجوع به مُعَرَّق شود. || کسی که در کَرَم و یا در لؤم دارای اصل و عرق باشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب ا...
-
معرق
لغتنامه دهخدا
معرق . [ م ُ ع َرْ رَ ] (ع ص ) می به آب آمیخته . (مهذب الاسماء). شراب رگ دار از آب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). شراب آمیخته با اندکی آب . (ناظم الاطباء). و رجوع به مُعرَق شود. || مرد کم گوشت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاط...
-
معرق
لغتنامه دهخدا
معرق . [ م ُ ع َرْ رِ ] (ع ص ) که عرق آرد. خوی آور. خوی انگیز. خوی زا. عرق زا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || دارویی که رطوبتهای رقیق را از عروق و باقی اعضا تحریک و به سمت پوست آرد و به صورت عرق از مسامات دفع کند. (از بحر الجواهر). آنچه به سبب تلطیف...
-
معرق
لغتنامه دهخدا
معرق . [ م ُرِ ] (ع ص ) گشن اصیل و نجیب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). اصیل و نجیب از مردم و اسب . (از اقرب الموارد).
-
معرق
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mo'arraq هنری که در آن تکههای ریزریز چوب، کاشی، فلز، پارچه و مانند آن را به اَشکال گوناگون کنار هم میچسبانند.
-
معرق
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mo'arreq چیزی که عرق بیاورد؛ عرقآورنده.
-
واژههای مشابه
-
معرق کاری
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع - فا. ] (حامص .) 1 - ساختن کاشی های معرق . 2 - نوعی کار با چوب از صنایع دستی که در آن یک طرح یا نقش را با کنار هم چسباندن قطعات بریده شده چوب پیاده می کنند.
-
کاشی معرق
لغتنامه دهخدا
کاشی معرق . [ ی ِ م ُ ع َرْرَ ] (اِ مرکب ) یا کاشی تراشیده . تلفیق تکه های کوچک تراشیده ٔ خشت کاشی براساس نقش . رجوع به معرق شود.
-
معرق کاری
لغتنامه دهخدا
معرق کاری . [ م ُ ع َرْ رَ ] (حامص مرکب ) ساختن یا نصب کاشیهای معرق . معرق کاری در قرن 6 هجری یعنی در دوره ٔ سلجوقیان به سمت کمال رفت و بسیار متداول گردید. در قرن هشتم هجری هنرمندان معرق کار بمراتب از هنرمندان عهد سلجوقی جلو افتادند. در این قرن موفق ...
-
معرق کار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] mo'arraqkār ۱. کسی که معرق میسازد.۲. آنکه کاشیهای معرق را در ساختمانها نصب میکند.