کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
معر
لغتنامه دهخدا
معر. [ م َ ع َ ] (ع مص ) بیرون افتادن ناخن از چیزی که به آن رسیده باشد. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || کم گردیدن پر و مانند آن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). || افتادن همه ٔ موی پیشان...
-
معر
لغتنامه دهخدا
معر. [ م َ ع ِ ] (ع ص ) ناخن افتاده به چیزی که آن را رسیده باشد. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || کم موی و کم پر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). کم موی و کم پشم . (ناظم الاطباء). || شتر پشم ریخته ....
-
واژههای همآوا
-
مار
واژگان مترادف و متضاد
۱. اژدر، اژدها، افعی، ثعبان، دیومار، حیه ۲. مادر ≠ عقرب ۳. پدر
-
مار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: mār] mār ۱. (زیستشناسی) خزندهای با بدن دراز، باریک، و پوشیده از پولک و بدون دستوپا که انواع مختلف سمّی و غیرسمّی دارد.۲. (نجوم) از صورتهای فلکی در نیمکرۀ شمالی.〈 مار خوردن: (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز] رنج و سختی بردن؛ غصه خوردن: ...
-
مار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] mār = مادر
-
مار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mārr رونده و گذرنده.
-
مار
فرهنگ فارسی معین
[ سر. ] (اِ.) عنوانی است که در اول اسامی قدیسان آورند؛ مانند: ماربطرس . مار یعقوب .
-
مار
فرهنگ فارسی معین
(رّ) [ ع . ] مرور کننده ، گذرنده .
-
مار
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) جانوری است از راستة خزندگان با بدنی استوانه ای شکل و نرم که روی زمین می خزد و انواع مختلف دارد اعم از سمی یا غیرسمی . ؛ ~ ِ خوش خط و خال کنایه از: شخص حیله گر و نادرست .
-
مئر
لغتنامه دهخدا
مئر. [ م َ ءِ ] (ع ص ) (از «م ٔر») امر مئر؛ کار دشوار و سخت . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
مئر
لغتنامه دهخدا
مئر. [ م َ ءِ / م ِ ءَ ] (ع ص ) (از «م ٔر») مفسد و فتنه انگیز. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
مئر
لغتنامه دهخدا
مئر. [ م ِءَ ] (ع اِ) (از «م ٔر») ج ِ مِئرَة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به مئرة شود.
-
مئر
لغتنامه دهخدا
مئر. [م ِ ءَرر ] (ع ص ) (از «ارر») بسیار جماع کننده . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد). بسیار چالشکر با زنان . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
مار
لغتنامه دهخدا
مار. (فعل نهی ) مخفف میار است که نهی و منع از آوردن باشد. (از برهان ) .کلمه ٔ امر یعنی «میار». (ناظم الاطباء) : آنچه نخواهی که من به پیش تو آرم پیش من از قول و فعل خویش چنان مار. ناصرخسرو (از آنندراج ).مرد را چون نبود جز که جفا پیشه مارش انگار نه مرد...