کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معذار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
معذار
/me'zār/
معنی
۱. حجت؛ برهان.
۲. آنچه وسیلۀ عذرخواهی قرار داده شود.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
معذار
فرهنگ فارسی معین
(مِ) [ ع . ] (اِ.) حجت ، برهان . ج . معاذیر.
-
معذار
لغتنامه دهخدا
معذار. [ م ِ ] (ع اِ) پرده . || حجت و برهان . ج ، معاذیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
معذار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: معاذیر] [قدیمی] me'zār ۱. حجت؛ برهان.۲. آنچه وسیلۀ عذرخواهی قرار داده شود.
-
واژههای همآوا
-
مازار
فرهنگ نامها
(تلفظ: māzār) عطار و گیاه فروش ، دارو فروش .
-
مازار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] māzār عطار؛ گیاهفروش.
-
مئزار
لغتنامه دهخدا
مئزار. [ م ِءْ ] (ع اِ) مئزر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (اقرب الموارد). رجوع به مئزر شود.
-
مازار
لغتنامه دهخدا
مازار. (اِ) عطار و گیاه فروش را گویند. (برهان ). عطار و دوافروش . (ناظم الاطباء).
-
مازار
لغتنامه دهخدا
مازار. (فعل نهی ) مخفف میازار است که منع از آزار دادن باشد یعنی آزار مده . (برهان ) (آنندراج ). کلمه ٔ فعل یعنی میازار و آزار مده . (ناظم الاطباء). دوم شخص مفرد نهی از «آزردن ». میازار. نیازار. آزار مده . (فرهنگ فارسی معین ). مخفف میازار است . (انجمن...
-
جستوجو در متن
-
معاذیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ معذار] [قدیمی] ma'āzir = معذار
-
معاذیر
فرهنگ فارسی معین
(مَ ذِ) [ ع . ] (اِ.) ج . معذار.
-
مَعَاذِيرَهُ
فرهنگ واژگان قرآن
پوشش ها - عذر ها (کلمه معاذير جمع معذار است ، و معذار به معناي ستر و پوشش است ، و معناي عبارت "بَلِ ﭐلْإِنسَانُ عَلَىٰ نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ وَلَوْ أَلْقَىٰ مَعَاذِيرَهُ "اين است که انسان خودش را خوب ميشناسد ، هر چند که براي نهان کردن نفس خود پردهها بين...
-
معاذیر
لغتنامه دهخدا
معاذیر. [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مِعذار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ج ِ معذار به معنی حجت و برهان . (آنندراج ). عذرها. (ترجمان القرآن ). پوزشها و بهانه ها. (ناظم الاطباء) : ولوالقی معاذیره . (قرآن 15/75). آنگاه دو فضیلت فراهم آید اول اعت...
-
حجت
لغتنامه دهخدا
حجت . [ ح ُج ْ ج َ ] (ع اِ) نمودار. دلیل . بینة. برهان . سلطان . امثولة. ثبت . آوند. (؟) آنچه بدان دعوی ثابت شود. مادل به علی صحة الدعوی . و قیل الحجة و الدلیل واحد. (تعریفات جرجانی ص 56). تهانوی گوید: بالضم ، مرادف للدلیل . کما فی شرح الطوالع، والحج...