کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
معدن
/ma'dan/
معنی
۱. [مجاز] مرکز چیزی.
۲. (زمینشناسی) جا و مرکز فلزات و سنگها که در زیر یا روی زمین بهطور طبیعی انباشته شده؛ کان.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. کانسار، کان
۲. اصل
۳. سرچشمه، منشا
برابر فارسی
کان
دیکشنری
diggings, mine
-
جستوجوی دقیق
-
معدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. کانسار، کان ۲. اصل ۳. سرچشمه، منشا
-
mine 1
معدن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] حفره یا گودالی که برای استخراج نهشتههای کانی در زمین ایجاد شود متـ . کان * مصوب فرهنگستان اول
-
معدن
فرهنگ واژههای سره
کان
-
معدن
فرهنگ فارسی معین
(مَ دَ یا دِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - مرکزچیزی . 2 - جایی در زیر یا روی زمین که در آن فلزات یا سنگ های مخصوص انباشته شده . ج . معادن .
-
معدن
لغتنامه دهخدا
معدن . [ م َ دَ ] (اِخ ) دهی از دهستان بارمعدن است که در بخش سرولایت شهرستان نیشابور واقع است و 1232 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
معدن
لغتنامه دهخدا
معدن . [ م َ دِ ] (اِخ ) قریه ای است از قرای زوزن از نواحی نیشابور. (از معجم البلدان ).
-
معدن
لغتنامه دهخدا
معدن . [ م َ دِ ] (ع اِ) اصل و مرکز هر چیزی . (منتهی الارب ). مکان و اصل و مرکز چیزی . ج ، معادن . (آنندراج ). اصل و مرکز هر چیزی و هر جایی که در آن چیزی باقی ماند. (ناظم الاطباء). جای . جایگاه . مکان . محل . مرکز هر چیز. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)....
-
معدن
لغتنامه دهخدا
معدن . [ م ِ دَ ] (ع اِ) تبر بزرگ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || کلند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
معدن
لغتنامه دهخدا
معدن . [ م ُ ع َدْ دَ ] (ع ص ) غرب معدن ؛ دلو عدینه دوخته . (منتهی الارب ). دلوی که چرم پاره بر بن آن دوخته باشند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
معدن
لغتنامه دهخدا
معدن . [ م ُ ع َدْ دِ ] (ع ص ) کان کن که زر و سیم و جز آن را از کان برآرد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
معدن
دیکشنری عربی به فارسی
فلز , ماده , جسم , فلزي , ماده مذاب , سنگ ريزي کردن , فلزي کردن , با فلزپوشاندن , ماده معدني , کاني , معدني , اب معدني , معدن
-
معدن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: معدِن، جمع: معادن] ma'dan ۱. [مجاز] مرکز چیزی.۲. (زمینشناسی) جا و مرکز فلزات و سنگها که در زیر یا روی زمین بهطور طبیعی انباشته شده؛ کان.
-
معدن
دیکشنری فارسی به عربی
لغم , معدن
-
واژههای مشابه
-
mining
معدنکاری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] بهرهبرداری از ذخایر معدنی فلزی یا غیرفلزی زمین