کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معدلت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
معدلت
/ma'de(a)lat/
معنی
۱. عدلوداد کردن.
۲. دادگری.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
داد، دادگری، دادگستری، عدالت، عدل، منصفت ≠ مظلمه، بیداد
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
معدلت
واژگان مترادف و متضاد
داد، دادگری، دادگستری، عدالت، عدل، منصفت ≠ مظلمه، بیداد
-
معدلت
فرهنگ فارسی معین
(مَ دِ یا دَ لَ) [ ع . معدلة ] 1 - (اِ مص .) دادگری ، دادگستری . 2 - (اِ.) عدل ، داد.
-
معدلت
لغتنامه دهخدا
معدلت . [ م َ دِ ل َ / م َ دَ ل َ ] (ع اِ) عدل و داد. (غیاث ). داد و دادرسی و عدالت . (ناظم الاطباء) : و آنچه به حکم معدلت و راستی واجب آمدی ... (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 100). چه در احکام سیاست و شرایطانصاف و معدلت بی ایضاح بینت و الزام حجت جایز نیست عز...
-
معدلت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: معدَلة] [قدیمی] ma'de(a)lat ۱. عدلوداد کردن.۲. دادگری.
-
واژههای همآوا
-
معدلة
لغتنامه دهخدا
معدلة. [ م َ دِ ل َ / م َ دَ ل َ ] (ع مص ) داد دادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (اِ) داد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). داد و عدل . (ناظم الاطباء). و رجوع به معدلت شود.
-
جستوجو در متن
-
نصفت
واژگان مترادف و متضاد
انصاف، داد، عدل، مروت، معدلت ≠ بیداد
-
عدالت
واژگان مترادف و متضاد
انصاف، برابری، داد، دادگری، دادگستری، عدل، معدلت، منصفی ≠ بیانصافی
-
بیدادگری
واژگان مترادف و متضاد
اعتساف، تعدی، جفا، جور، ستم، ستمگری، ظلم ≠ دادگری، عدل، معدلت
-
عدل
واژگان مترادف و متضاد
۱. انصاف، داد، عدالت، معدلت ۲. بار، بسته، جوال، لنگه ۳. هاله ≠ ستم، ظلم
-
داد
واژگان مترادف و متضاد
۱. انصاف، دهش، عدالت، عدل، قسط، معدلت، نصفت ۲. جار، جیغ، عربده، غریو، فریاد، فغان، هیاهو ۳. بخشیدن، دادن، عطا کردن ≠ بیداد ۴. ستاندن، ستدن
-
معدلة
لغتنامه دهخدا
معدلة. [ م َ دِ ل َ / م َ دَ ل َ ] (ع مص ) داد دادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (اِ) داد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). داد و عدل . (ناظم الاطباء). و رجوع به معدلت شود.
-
گرمازده
لغتنامه دهخدا
گرمازده . [ گ َ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) آنکه گرما و حرارت سخت در وی اثر کرده باشد. (ناظم الاطباء): مدعص ؛ گرمازده . (منتهی الارب ) : یعنی محروران بحران یرقان ظلم وگرمازدگان جور و تشنگان تموز بیمرادی در سایه ٔ رأفت و ساحه ٔ معدلت او قرار گیرند. (سن...
-
گیلکی
لغتنامه دهخدا
گیلکی . [ ل َ ] (اِخ ) (امیر...) ابن محمد حاکم و فرمانروای طبس در حدود سال 440 هَ . ق . ناصرخسرو در سفرنامه ٔ خویش از این امیر و عدل و ایمنی که محافظت آن بزرگ ایجاد کرده بود و آسودگی خلق در پناه معدلت وی سخن گفته است . (سفرنامه ٔ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی...